شماره 321    |    12 مهر 1396
   

جستجو

خبرهای فصل؛ تابستان 1396

تاریخ شفاهی صادق‌تر است

به گزارش سایت تاریخ شفاهی ایران، «خبرهای فصل» عنوان یکی از سلسله گزارش‌ها در این سایت است. این گزارش نگاهی دارد به خبرهای مرتبط با موضوع سایت در رسانه‌های مکتوب و مجازی. در ادامه خبرهایی از تابستان 1396 را می‌خوانید.

آشنایی با سه راوی و دو کتاب در برنامه 284 شب خاطره

قهرمانان والفجر مقدماتی، سومار و سوریه

آن روزها با نوزدهمین سالگرد تأسیس حزب بعث عراق مصادف بود و صدام اعلانی به فرماندهانش داده بود که چنانچه نیرویی بتواند تپه 402 را از دست ایرانی‌ها خارج کند، به همان تعداد ماشین بنز به آنها خواهد داد. فرمانده سپاه چهارم عراق این مسئولیت را پذیرفت و...

خاطرات غلا‌معلی رجایی

غلا‌معلی رجایی، از رزمندگان دوران دفاع مقدس، مهمان چهل‌وسومین برنامه شب خاطره (7 تیر 1375) بود. او خاطره‌ای از دیدار رزمندگان با امام خمینی(ره) و صحبت‌های ایشان با رزمندگان را تعریف کرد. این روایت‌ را ببینیم.

مصاحبه تاریخ شفاهی و ضرورت‌ها _ 25

پایان مصاحبه

مصاحبه تاریخ شفاهی هم مانند هر فعالیت دیگری، پایانی دارد. بالطبع چگونگی پایان دادن به مصاحبه نیز مانند شروع آن از اهمیت زیادی برخوردار است. شاید این تشبیه اغراق‌آمیز نباشد اگر بگوییم همان‌گونه که یک هنرمند اهل موسیقی تلاش می‌کند اثر خود را با ریتمی آرام آغاز کرده و به تدریج آن را به اوج رساند و در پایان نیز با ریتمی آرام فرود آمده و کار خود را پایان دهد، در مصاحبه تاریخ شفاهی هم باید آغاز و انجام آن از روندی آرام و طبیعی برخوردار باشد تا مصاحبه از چارچوب طبیعی خود خارج نشده و راوی نیز در بیان خاطرات دچار مشکل نشود.

انتشار کتاب سال خاطره و تاریخ شفاهی برای نوادگان

سی‌امین شماره از کتاب «شهادت (گواهی) برای نوه‌های‌مان» در ماه آگوست سال 2017 منتشر شد. این کتاب‌ها شامل مجموعه‌ای از تجربیات شخصی از جنگ جهانی دوم و تاریخ شفاهی آن است که به کودکان و نوادگان کسانی که جنگ را از سراسر ژاپن تجربه کرده‌اند منتقل می‌گردد

استفاده از تاریخ شفاهی برای ثبت برداشت طبقه کارگر از زندگی

چگونه اساتید و مدرسان از تاریخ شفاهی در کلاس درس بهره می‌گیرند؟ این مقاله، نوشته ویرجینیا اسپینو است که به بررسی قدرت تاریخ شفاهی برای پیوند دانشجویان با جوامع دانشگاهی پرداخته و این که چگونه تاریخ شفاهی به آنها کمک می‌کند تا با بازتفکر مشارکتی به تبیین هویت طبقه کارگر در عصر مدرن بپردازند.

وقتي براي ما مي‌نويسيد...
وقتي براي هفته‌نامه الکترونيکي تاريخ شفاهي مطلبي مي‌نويسيد، دوست داريم نکته‌هايي را در نظر بگيريد.
اين هفته‌نامه نوشته‌ها و دانسته‌هاي ما را درباره مباحث مهم؛ خاطره‌گويي، خاطره‌نگاري، يادداشت‌نويسي روزانه، سفرنامه‌نويسي، وقايع‌نگاري، روزشمار نويسي و... نشان مي‌دهد. حتي براي زيرشاخه‌هاي رشته تاريخ هم جا باز کرده‌ايم؛ و چشم به راه خبرها، گزارش‌ها، مصاحبه‌ها، مقاله‌ها، يادداشت‌ها و... شما هستيم.
خوب است نام و فاميل‌تان را کامل بنويسيد. سابقه علمي و نشاني الکترونيکي را هم حتماً بنويسيد، چکيده مقاله‌ها هم که جاي خود دارد!
به ما اجازه بدهيد دست‌مان براي ويرايش، اصلاح، چينش و ترجمه مطالب شما باز باشد. در اين‌باره با خودتان هم مشورت خواهيم کرد.
دل‌مان مي‌خواهد شأن علمي و ادبي تاريخ شفاهي و اين هفته‌نامه، با نوشته‌هاي متين و موقر شما حفظ شود. حيف است خداي نکرده قلم‌مان از دايره اخلاق بيرون برود.
 

سال‌های تنهایی - 12

خاطرات خلبان آزاده، هوشنگ شروین(شیروین)
به کوشش: رضا بنده‌خدا

تصمیم گرفتم به هر قیمتی شده، با بچّه‌های دیگر تماس برقرار کنم. اوّلین چیزی که به نظرم رسید، این بود که اگر «مُرس» می‌دانستم، شاید به وسیله آن می‌توانستم از پشت دیوارها با هم گفت‌وگو کنیم. همین اندیشه باعث شد تا جرقّه‌ای در ذهنم زده شود، به فکر استفاده از حروف «الفبا» افتادم تصمیم گرفتم به وسیله حروف (الف، ب، پ، ...) و ضربه زدن به دیوار، با همسایه‌هایم ارتباط برقرار کنم. با این نیّت، 32 ضربه به دیوار سمت چپ زدم. همسایه من شروع کرد به رنگ گرفتن با ریتم ایرانی. دوباره 32 ضربه زدم و او 2 ضربه جواب داد. باز 32 ضربه زدم و او دوباره رنگ گرفت. یک رنگ خوب ایرانی که بیان‌گر این بود که او هم ایرانی‌ است. چون در آن محل، زندانیان سیاسی خودشان نیز نگهداری می‌شدند.

پس از چندین ‌بار تکرار، ناچار به سراغ همسایه دست راست رفتم و عیناً همین عمل را با او انجام دادم. این همسایه، یا جواب نمی‌داد، یا فقط دو ضربه می‌زد. گاهی نیز 31 ضربه می‌زد که گمان می‌کردم می‌خواهد بگوید، از گردان 31 است، ولی من باز هم برایش 32 ضربه می‌زدم.

چندین ساعت از وقتم را به این موضوع اختصاص می‌دادم و هر از چند گاهی به هر طرف 32 ضربه می‌نواختم.

البتّه در طول این مدّت، گاهی آژیرهای حمله هوایی شنیده می‌شد که در آن هنگام از خوشحالی در پوست خود نمی‌گنجیدم.


 
       © تمامی حقوق برای سایت تاریخ شفاهی محفوظ می باشد.