|
|
جستجو
|
تاریخ شفاهی؛ علم یا روشعلم را کوشش نظاممند با هدف رسیدن به نتایج قابل تجزیه و تحلیل و اندازهگیری میدانند و تاریخ را علم بررسی رویدادهای گذشته میخوانند.
پرسش این است که تاریخ شفاهی که نسبتی عمیق با تاریخ دارد، از جنس علم است یا روشی پژوهشی ذیل علم تاریخ!
برای رسیدن به پاسخ، بهتر است نگاهی به پیشینه تاریخ شفاهی انداخته شود. تاریخ شفاهی از دستاوردهای جدید پژوهش در تاریخ است که به شرح و شناسایی رویدادهای گذشته بر اساس نگاه، شنیده و عملکرد شاهدان و افراد مرتبط میپردازد.
مگر چشم تو دریاستروایت مادر شهیدان محمد، عبدالحمید، نصرالله و رضا جنیدی«مگر چشم تو دریاست»، به قلم جواد کلاته عربی، روایت انسیه جُنیدی مادر 4 شهید در بهار 1401 توسط انتشارات ایران منتشر شد. عنوان جلد کتاب در طرح چشم نوشته شده و در عنوان فصلها هم کلمه «چشم» به کار رفته است. به نظر میرسد نویسنده، خواسته با این ترفند خواننده را مجاب به خواندن تمام فصلها کند تا راز و رمز کلمه چشم را کشف کند؛ چشمهای پدر، چشمهایت روشن، چشمها میبینند، چشمها میگریند، چشمهای منتظر و مگر چشمان تو دریاست! عنوان 6 فصلِ کتاب هستند؛ به انضمام آلبوم تصاویر و فهرست اعلام.
سیصد و چهل و یکمین برنامه شب خاطره-1دریادلانسیصدوچهلویکمین برنامه شب خاطره پنجشنبه 3 آذر 1401 با عنوان «دریادلان» با روایتگری رزمندگان، ایثارگران و آزادگان سرافراز نیروی دریایی جمهوری اسلامی ایران در سالن سوره حوزه هنری برگزار شد. در این برنامه امیر دریادار دوم خلبان کرامت شفیعیفرد و آقای فرنوش سیفاللهیفرد به بیان خاطرات پرداختند. اجرای این شب خاطره را اکبر عینی و محمد قاسمیپور با هم برعهده داشتند.
خاطرات مرتضی الویریراهپیمایی در حمایت از سپاه پاسدارانمجتبی طالقانی، پسر آیتالله طالقانی، به علت وابستگیاش به یک گروهک چپی و همراه داشتن اسلحه غیرقانونی دستگیر شده است. این مسأله، سروصدای زیادی به راه انداخت. در خبرها و گفتهها شنیده میشد که مجتبی طالقانی با این سلاحها قصد تدارک حمله به جایی را داشته است و حرفهایی از این قبیل. در آن زمان مهندس غرضی در سپاه پاسداران بود، و او بود که پسر آیتالله طالقانی را دستگیر کرد.
خاطرات مهین ترابیمهین ترابی، امدادگر شیمیایی، مهمان دویست و دهمین برنامه شب خاطره(5 خرداد 1390) بود. او درباره ابتدای جنگ و پاوه خاطره گفت؛ با پیروزی انقلاب اسلامی که هنوز مثل یک بچه نوپا تازه راه افتاده بود، ضد انقلاب از داخل و خارج منسجم شدند و به کردستان و پاوه حمله کرد. من تازه 6 ماه بود که شروع کرده بودم برای تکنسین بیهوشی. با تیم پزشکی به باختران اعزام شدیم. شب در بیمارستان طالقانی ماندیم. صبح فردوگاه مملو از مجروح و شهید بود. در ادامه این روایت را ببینیم.
وقتي براي ما مينويسيد...
وقتي براي هفتهنامه الکترونيکي تاريخ شفاهي مطلبي مينويسيد، دوست داريم نکتههايي را در نظر بگيريد.
اين هفتهنامه نوشتهها و دانستههاي ما را درباره مباحث مهم؛ خاطرهگويي، خاطرهنگاري، يادداشتنويسي روزانه، سفرنامهنويسي، وقايعنگاري، روزشمار نويسي و... نشان ميدهد. حتي براي زيرشاخههاي رشته تاريخ هم جا باز کردهايم؛ و چشم به راه خبرها، گزارشها، مصاحبهها، مقالهها، يادداشتها و... شما هستيم.
خوب است نام و فاميلتان را کامل بنويسيد. سابقه علمي و نشاني الکترونيکي را هم حتماً بنويسيد، چکيده مقالهها هم که جاي خود دارد!
به ما اجازه بدهيد دستمان براي ويرايش، اصلاح، چينش و ترجمه مطالب شما باز باشد. در اينباره با خودتان هم مشورت خواهيم کرد.
دلمان ميخواهد شأن علمي و ادبي تاريخ شفاهي و اين هفتهنامه، با نوشتههاي متين و موقر شما حفظ شود. حيف است خداي نکرده قلممان از دايره اخلاق بيرون برود.
|
|
اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 55
در تاریخ 1981/1/15، در سوسنگرد، نیروهای شما به ما حمله کردند. فشار زیادی در این حمله بر نیروهای ما وارد شد و عقبنشینی کردیم. چند روز بعد نیروهای ما تجدید قوا کردند و ضدحمله زدند. اینبار نیروهای شما عقب نشستند و ما جلوتر آمدیم. یکی دو روز از این حمله گذشته بود، با سروان نبیل طه که فرماندۀ گروهان ما بود در گوشه و کنار منطقه تازه تصرف شده قدم میزدیم. نامهای پیدا کردیم. وصیتنامۀ پاسداری بود. سروان نبیل فارسی میدانست. نامه را خواند. از چهرهاش فهمیدم که متأثر شده است. به او گفتم: «چه نوشته. به نظرم ناراحت شدی!؟» گفت: «بیا ببین این پاسدار چه نوشته!» نامه را برایم ترجمه کرد. نامه با آیاتی از قرآن کریم شروع شده بود و در آن از شهادت نوشته بود و نوشته بود که «ای خدا ما را جزو شهدای کربلا قرار بده. آنها مقرب درگاه تو هستند ما را با آنها محشور کن» و مطالبی نظیر این. سروان نبیل به من گفت «ببین نیروهای ایرانی از خدا چه تقاضایی دارند. آنها از خدا شهادت میخواهند و ما از خدا چه میخواهیم!
| |
© تمامی حقوق برای سایت تاریخ شفاهی محفوظ می باشد.
|