شماره 64    |    24 اسفند 1390



تاریخ شفاهی و ساخت تاریخ‌های چندگانه و متناقض

اشاره:

مقاله زیر از جمله مقالات منتشر نشده دکتر رونالد گریل، رئیس پیشین دفتر پژوهشی تاریخ شفاهی دانشگاه کلمبیا است که برای انتشار در سایت تاریخ شفاهی ایران برای ما ارسال داشته اند. دکتر گریل از برجسته ترین نظریه پردازان تاریخ شفاهی جهان است. امید آنکه مقالاتی از این دست راهگشای پژوهشگران ایرانی برای تقویت هر چه بیشتر مبانی نظری خود در عرصه تاریخ شفاهی ایران باشد.

تحول تاریخ شفاهی که در این مقاله بدان می‌پردازم درواقع بخشی از یک تحول فراگیرتر و عمومی‌تر در حوزه مطالعات تاریخی به شمار می‌آمد. یعنی پدیده‌ای که به «چرخش زبان‌شناختی» (linguistic turn)  یا «چرخش تاریخی» (historical turn)  یا «چرخش فرهنگی»(cultural turn)  معروف شده است. تغییر و تحول مورد نظر من در همه جا امر شناخته‌شده‌ای است و اسناد فراوانی درباره آن موجود است لذا ورود ما به جزئیاتش موجب تضییع وقت می‌شود و ضرورت چندانی نیز ندارد. این تغییر و تحول در اساس خود بر پذیرش مجموعه فرض‌هایی درباره مطالعه تاریخ استوار شده بود که بسیاری از آن فرضیات از مدت‌ها پیش شکل گرفته بودند. پایه و اساس همه فرضیات دیگر، مفهومی بود که می‌گفت تاریخ (دانش درباره گذشته) موضوعی نیست که در واقعیت‌ها یا وقایع گذشته قابل کشف باشد بلکه فی‌نفسه یک سازه تاریخی و فرهنگی است و باید بر راه و شیوه ساخت چنین سازه‌ای احاطه یافت تا درک و تجزیه و تحلیل فرایندهای تغییر در طول زمان امکان‌پذیر شود. تاریخ بدین معنا غایت تحقیقات تاریخی به شمار می‌آمد. از همه مهم‌تر آنکه تاریخ مانند سایر علوم و دانش‌ها با وساطت و عاملیت زبان و گفتمان ساخته می‌شد. وقایعی که در یک نظام علت و معلولی با وقایع دیگر مرتبط شوند منجر به زایش محصولی به نام روایت‌های تاریخی نمی‌شد بلکه این روایت‌ها در تخیل مورخ و نحوه کاربرد کلمات توسط او در خلق یک جهان نمادین و بازنمایی آن در قالب متن پدید می‌آمدند. با وساطت زبان بود که انسان می‌توانست منظور کلیفورد گیرتس(Clifford Geertz)  از «همنوازی متون» (ensemble of texts)  را که نوای فرهنگ را می‌سرود درک نماید. زبان دارای ساختار بود و خود نیز ساختار می‌بخشید. بنابراین، تاریخ در چهره سنتی خود که اکنون نوعی جامعه‌‌شناسی طبقه‌محور تنگ‌نظر قلمداد می‌شد می‌بایست با یک دیدگاه جدید فرهنگی از نو جان بگیرد.
در این دیدگاه جدید، به واقعیات ناشی از تجربه کاری نداشتند بلکه تجربة حاصل از تجربه، موضوع مورد علاقه اهل فن بود. چیزی به نام روایت اصلی یا مادر وجود نداشت مگر مشتی داستان و ابهامات. در دنیایی که امر شخصی را سیاسی تلقی می‌کردند نگرانی انسان، تفتیش مقولاتی مانند ملت، نژاد و جنسیت برای کشف این موضوع بود که درک و شناخت انسان در عمل چگونه برملا می‌شود. داده مساوی بود با تفسیر و تفسیر در عمل همان داده بود. گذشت آن زمان که ناظران و مشاهده‌کنندگان بی‌طرف بودند، و سیاست به معنای فرایندهایی بود که بازیگران قدرت و عرصه علم و دانش به وسیله آنها هویت و تجربه را می‌ساختند. این صرفاً یک شیوه برای توصیف پدیده‌ای است که در جای دیگری با طول و تفصیل توصیف شده است و امیدوارم وقت زیادی از ما را در مرور عرصه‌ای که به خوبی زیر و رو شده نگیرد، هر چند بعداً در چارچوب تقریباً متفاوتی به این موضوعات دوباره خواهم پرداخت.
در دنیای تاریخ شفاهی برای تعریف این تغییر رویکرد یا دیدگاه جدید، دو مضمون کوک شده بود؛ الف- تحول تاریخ شفاهی از صِرفِ یک منبع اطلاعات (داده‌ها) به منبعی برای تولید متن و تفسیر آن، و ب- تحول این نگاه که مورخ/مصاحبه‌گر از این پس نه یک ناظر بی‌طرف و متفکر محض بلکه شرکت‌کننده‌ای فعال در فرایند خلق مصاحبه است. همین دو تغییر، بخش اعظم پروژة ما را تعریف نموده و مشخص می‌سازد.
خاستگاه تاریخ شفاهی از دو رویه و سنت متفاوت که جغرافیا در تعیین آن دخالت فراوانی داشت برآمده است. در ایالات متحده و بسیاری از مناطق تحت تأثیر نهادها یا شیوه‌های آمریکایی، کسانی که تعریفی از تاریخ شفاهی ارائه می‌دادند بین این عمل و رویه بایگانی‌ها نسبتی برقرار می‌کردند. در عصر تلفن و روزگاری که مردان نامدار یادداشت‌های روزانه و یا خاطرات‌شان را نمی‌نوشتند و مورخان آینده نیز نگران از دست دادن این گونه منابع سنتی برای تحقیقات‌شان بودند تاریخ شفاهی با اختراع دستگاه‌های ضبط صوت و تصویر پا به عرصه گذاشت و به عنوان شیوه‌ای برای پر کردن خلأ مذکور مورد استفاده قرار گرفت. مصاحبه‌هایی که با طی روند تحقیقاتی و نهایی‌سازی صحیحی شکل می‌گرفتند در فایل‌های یک بایگانی و یا مجموعه دست‌نوشته‌ها، اسناد مکتوب موجود را تکمیل می‌کردند به همان نحوی که نامه‌ها و خاطره‌نویسی از سپیده‌دم سواد بشر چنین وظیفه‌ای را انجام داده بودند. این کار که نه در دانشکده‌های تاریخ بلکه در کتابخانه‌ها و بایگانی‌ها صورت می‌گرفت کاری منفعل و ملال‌آور دیده می‌شد. همان‌طور که بایگان یا مدیر یک مجموعه تاریخی هیچ نقشی در خلق محصولاتی که تحت مدیریتش بود ایفا نمی‌نمود، مورخ شفاهی نیز یا اصولاً نقشی در خلق مصاحبه ایفا نمی‌کرد و یا به قدری نقش او کم بود که به چشم نمی‌آمد. الگوی تحقیقات در اکثر موارد تحقیقات پیمایشی(survey research)  بود. سعی می‌شد سؤالات تا جایی که ممکن است بی‌طرفانه پرسیده شود و به همین دلیل به شرح وقایعی که عملاً اتفاق افتاده بود اختصاص می‌یافت . هدف این بود تا تجربیات مصاحبه‌شوندگان یادآوری شود.
هدف از تحقیقات تاریخی تا حد زیادی اِعمال قدرت بود از اینرو مصاحبه‌ها را بیشتر با صاحبان قدرت، که در محیط آمریکایی معمولاً مردان سفیدپوست بودند، انجام می‌دادند. یکی به سراغ متنفذان صاحب قدرت می‌رفت و با آنها مصاحبه می‌کرد یعنی با کسانی که اسناد مکتوب از خود به جای گذاشته بودند و می‌شد از آنها به عنوان مأخذ تحقیقات برای مصاحبه استفاده کرد و نواقص و کمبودهای مدارک و اسناد را بدین ترتیب برطرف نمود. حتی پروژه‌های گردآوری تاریخ شفاهی قشر کارگر یا زنان نیز به سراغ رهبران یا شخصیت‌های برجسته این اقشار می‌رفتند. لذا تاریخ شفاهی طبق این دیدگاه ذاتاً نخبه‌گرا بود. البته جنبة مثبت این شیوه در اینجا بود که سند را منتشر می‌ساختند و آن را در دسترس قرائت علاقمندان و اهل فن می‌گذاشتند و بدین ترتیب راه انحصاری شدن منابع و اسناد را می‌بستند.
اما شِق دیگری از گردآوری و ثبت و ضبط اسناد نیز در برابر این جهت‌گیریِ بایگانی‌محور به وجود آمد که در رشد تاریخ شفاهی و «تاریخ اجتماعی نوین» تبلور یافته بود. بسیاری از مورخان با تأثیرپذیری از جنبش‌های دهه 1960 اروپا خواستار نگاه به گذشته از منظر جدیدی شدند، منظری که بر مطالعه احوالات اقشاری که به طور سنتی از دایره و حیطه روایت اصلی کنار گذاشته شده بودند تأکید می‌گذاشت و اهمیت آنان را به رسمیت می‌شناخت. مثلاً اعضای طبقه کارگری، سیاهان و سایر اقلیت‌های جمعیتی، زنان، اقلیت‌های جنسی، و ناراضیان. هدف از این کار، مستندسازی زندگی افراد و اقشار بی‌سر و زبانی بود که وقتی شروع به سخن می‌کردند بسیار زبان‌آور و گویا بودند. مأموریت تاریخ شفاهی که غالباً به دست مورخان چپ‌اندیش تعریف و تعیین شده بود دو حوزه را شامل می‌شد: 1- برای آنکه تاریخ «بهتر و صادقانه‌تری» آفریده شود به سراغ خلق تاریخ زندگی روزمره کسانی رفتند که تا آن زمان مورد بی‌اعتنایی مورخان قرار گرفته بودند، و 2- رادیکالیزه کردن سنت و رویه تاریخ از طریق مجادله و مقابله با دیدگاه هژمونیک عاملیت و قدرت.
دقیق‌ترین شرح مفصل این تکامل یکپارچه و مشترک در کتاب «صدای گذشته»( Voice of the Past by Paul Thompson)  نوشتة پال تامسون آمده بود که پس از انتشارش در سال 1975 عملاً به متن و مأخذی برای اجرای تاریخ شفاهی تبدیل شد. از نظر تامسون، تاریخ شفاهی آخرین مرحله سنت دیرینة استفاده از «مدارک شفاهی» برای پرده برداشتن از تاریخ زندگی روزمره بود. وی اثرش را با هرودوت آغاز کرد و با عبور از میکله و مطالعات فولکلور، سنت گزارش‌نویسی اجتماعی قرن نوزدهم، مکتب جامعه‌شناسی شیکاگو و روایات بردگان آمریکا، منشأ تاریخ شفاهی را دنبال کرد. اگر تاریخ شفاهی آرشیوی با اختراع دستگاه ضبط صوت جای خود را پیدا کرد، کاربرد تاریخ شفاهی برای اهداف تاریخ اجتماعی همواره جزء لاینفک مطالعات تاریخی بوده است و اکنون نیز بنا بود نقش مهمی در بازآفرینی تاریخ زندگی عادی و روزمره انسان‌ها ایفا نماید. افرادی نظیر ایی پی تامسون(E. P. Thompson)،  اریک هابزبام(Eric Hobsbawm)،  هربرت گوتمان(Herbert Gutman)  و یوجین جنویز(Eugene Genovese)  از آرایش‌های فرهنگ‌گرایانه تاریخ اجتماعی سخن می‌گفتند و در دیدگاه مذکور که بر همین آرایش‌ها استوار شده بود تاریخ شفاهی می‌بایست بخشی از تلاش سخت و پیگیرانه‌ای باشد که می‌خواست تاریخی از پایین به بالا بیافریند. این ادعا در جاه‌طلبانه‌ترین حالت خود معتقد بود که تاریخ شفاهی، برهه‌ای در حرکت به سوی روشنگری است. کسانی که مورد مطالعه قرار می‌گرفتند در فرایند یادآوری ستم‌های گذشته به جوش و خروش آمده و عضوی از مبارزه جاری علیه آن ستم می‌شدند.
تفاوت‌های دو رویکرد مذکور به گردآوری تواریخ شفاهی کاملاً روشن بودند. در این باره که با چه کسی باید مصاحبه کرد و این مصاحبه توسط چه شخصی انجام شود و نهایتاً مصاحبه به چه سرنوشتی باید دچار شود اجماع وجود نداشت. بایگان‌ها که می‌دیدند از گردونه نظارت کنار گذاشته شده‌اند خلق مصاحبه را از کاربرد نهایی‌اش تفکیک می‌نمودند، حال آنکه به اعتقاد مورخان اجتماعی که خود را در فرایند خلق تاریخ جدید با مصاحبه‌شوندگان‌شان یگانه و یکدست می‌دیدند، مسئولیت تفسیر مصاحبه‌ها و تعیین کاربرد نهایی برای آنها با همان کسانی بود که مصاحبه را انجام می‌دادند. مورخان اجتماعی ظاهراً دغدغه چندانی درباره سازماندهی اطلاعات گردآوری‌شده و انحصار منابع نداشتند، در حالی که بایگان‌ها از صداهایی که خواستار تفسیر مصاحبه‌های تولیدی آنها بود به خشم آمده و در برابر این خواسته مقاومت می‌کردند.
اکنون با نظر به گذشته به روشنی می‌توان فهمید که بایگان‌ها و مورخان اجتماعی به رغم اختلاف دیدگاه‌های‌شان، وقتی پای اندیشه درباره تاریخ شفاهی و اجرای آن به میان می‌آمد علایق و و دیدگاه‌های مشترکی داشتند که عبارت بود از اهمیت داشتن تاریخ محلی برای آنها، دیدگاه رابطه بین کار تاریخ شفاهی و تخصص رسمی تاریخی، و مجموعه مشترکی از فرضیات معرفت‌شناختی. بایگان‌ها کتابخانه‌های محلی و انجمن‌های تاریخ را تشویق به گردآوری خاطرات تاریخ شفاهی رهبران محلی می‌کردند در حالی که مورخان اجتماعی، هر پروژه جامعه‌محوری را که شهروندان را تشویق به تولید تاریخ خودشان می‌کرد به هر تعداد که بود به دست می‌گرفتند. متخصصان این حرفه، در کل، پروژه‌های آرشیوی را تابعی از وظیفه اصلی مورخ دانشگاهی می‌دانستند، در حالی که در بسیاری موارد پیش می‌آمد که مورخ اجتماعی را به خاطر دستور کار سیاسی‌اش خارج از جریان غالب این حرفه قلمداد نموده و مورد تمسخر قرار می‌دادند. هر دو از این شکایت داشتند که سنت و رویه کار آنها به حاشیه خزیده است. علاوه بر این، مشترکاً معتقد بودند که محصول نهایی کار تاریخ شفاهی حتی در میان مورخان جامعه‌محور، همان تک‌نگاری است که منتشر شده با این فرق که یک بار توسط کاربری در آینده تألیف می‌شود و بار دیگری توسط مصاحبه‌گر/مورخ.
مهم‌ترین نکته در بحث ما این است که بایگان‌ها و مورخان اجتماعی طبق یک دیدگاه کاملاً سنتی، تعریف یکسانی از چیستی مصاحبه، نحوه تولید و نحوه خواندنش ارائه می‌دادند. تاریخ شفاهی را اسنادی شبیه اسناد دیگر می‌دانستند، یعنی خزانه‌ای مملو از داده‌ها و واقعیات که مورخ به آنها به دیده منبع می‌نگریست. بین مورخ و منبع (مصاحبه‌شونده) فاصله‌ای آشکار و البته قابل درک وجود داشت. مورخ به یک معنا ناظری متفکر و دست‌نیافتنی بود و روال کارش به کسی شباهت داشت که یک دست‌نوشته تاریخی را مورد بررسی و مطالعه قرار می‌دهد. مورخ فاضل و «بی‌طرف» می‌بایست از ابزار تاریخ‌نگاری سنتی برای کشف حقیقتی استفاده کند که در پوشش واقعیات‌ها در ذهن و حافظه منبع جا خوش کرده بودند. واقعیت‌هایی که ارتباط‌شان با یکدیگر می‌بایست از شواهد جدا و استنباط شود. از آنجایی که مورخ/مصاحبه‌گر در قیاس با مصاحبه‌شونده‌ای که دیدگاهش درباره وقایع در بهترین حالت دیدگاهی ناقص و جزئی بود اطلاعات بیشتری درباره تاریخ «واقعی» وقایع گذشته داشت لذا خود می‌توانست درباره شهادت و صحت یا نادرستی گفته‌های مصاحبه‌شونده به قضاوت بنشیند. واقعیت‌های هر موضوع معانی شفافی داشتند و مورخی که نقش او را بی‌چون و چرا پذیرفته بودند و جایگاه فرهنگی‌اش در دنیایی آکنده از تولیدات این چنینی دیده نمی‌شد می‌توانست صحت و سقم و گویایی آنها را محک بزند. از تجمع و تراکم واقعیت‌ها دانش تشکیل می‌شود. هدف در اینجا تولید اطلاعات بود.
تحول در سنت و رویه تاریخ که در ابتدای این گفتار بدان اشاره شد یعنی تغییر از تاریخ اجتماعی به تاریخ فرهنگی را به صور متعددی می‌توان توصیف نمود. دانیل ویکبرگ(Daniel Wickberg)  اخیراً در این باب گفته است که تحول مذکور درواقع تغییر «از تجربه آنی و دمِ دست به سمت اَشکال واسطه‌ای بازنمایی بود؛ از عاملیت به سمت گفتمان؛ از احیاء به سمت نقد؛ از مدرنیسم به سمت پسامدرنیسم، یا به زبانی ساده‌تر، از آزادی به سمت ضرورت.» جایی که تاریخ‌نگاری سنتی تلاش می‌کرد تا تجربه اجتماعی مردم در گذشته را احیاء کند، مورخان فرهنگی می‌کوشیدند تا مقولات و بازنمایی‌های برساخته در زبان و گفتمان گذشته را برملا سازند. مورخان اجتماعی دهه 1970 به طور ویژه در صدد بودند تا در گذشتة تاریخ گروه‌هایی که در روایت غالب تاریخ آمریکا جایگاهی نداشتند، مدارکی بیابند. آنها در این وادی با مردمی که مورد مطالعه قرار می‌دادند همذات‌پنداری نزدیکی نموده و در مبارزات گذشته آنها شباهت‌هایی با مبارزات، دیدگاه‌ها و ارزش‌های خود می‌دیدند. یک نسل بعد بدین اعتقاد رسید که جمع تجارب مطالعه‌کنندگان و مطالعه‌شوندگان از یک ضرورت ماهوی و جوهری برخوردار بوده است. نوعی بیناذهنیت مشترک در تاریخ شفاهی وجود داشت.
همه اینها را گفتیم تا چارچوب بحث‌مان درباره تاریخ شفاهی مشخص شود. اصلاً قصد ندارم در هیچ‌یک از این موضوعات نظری پیچیده و دشوار ورود کنم زیرا مجال خاص خود را می‌طلبد. این تغییرات در تاریخ شفاهی دارای دو بُعد بود: دغدغه بودن مصاحبه که یک مصنوع فرهنگی محسوب می‌شد و رابطه مصاحبه‌گر و مصاحبه‌شونده.
مصاحبه تاریخ شفاهی از خصوصیاتی منحصر به فرد برخوردار است که آن را برای انواع و اقسام تحقیقات، به ویژه تحقیقات فرهنگی، مناسب می‌کند چرا که پیش و بیش از هر چیزی یک سازه زبان‌شناختی است که نام مکالمه یا دیالوگ بر آن می‌گذارند. سندی است که در زمان حاضر تهیه شده اما از گذشته خبر می‌دهد. روایتی است که آشکارا آکنده از معانی متعددی می‌باشد. شهادت و شواهد بیان‌شده در دل خود حامل داستانی از هویت هستند و لذا خزانه‌ای مملو از مقولات و بازنمایی‌های هویتی را به نمایش می‌گذارند. به خاطر اتکایش به حافظه انسانی موضوعی ذاتاً ذهنی است. تغییر محوریت بحث درباره خاطره در تاریخ شفاهی شاخصه همان تغییری است که از آن سخن می‌گویم. خاطره در دنیایی اثبات‌گرا، تجربه‌گرا و رفتارگرا، موضوع غامضی شده و اساساً یک مسئله است. مسئله از جنبه دقت و صحت محصول طرح شده است. آیا می‌توان به حافظه اعتماد کرد؟ در حالی که انسان‌ها در طول زمان دچار فراموشی و حافظه‌ها شکننده می‌شوند، چگونه می‌توان صحت و سقم خاطرات را اثبات نمود؟ البته اکنون خاطره در مقاله ما به منزله دروازه ساخت روایت است و غایت تحقیقات نیز می‌باشد. دغدغه فعلی ما نحوة ساختمند شدن یادآوری است و اینکه چگونه خودآگاهی تاریخی را آشکار می‌سازد.
در تمام این موارد، مصاحبه‌گر مشارکت عمیقی دارد. امروزه مصاحبه را تلاقی‌گاه دو افق و ذهنیات مختلف می‌دانند. من مصاحبه را روایتی مکالمه‌ای توصیف کرده‌ام. نیازی به ارائه تجزیه و تحلیل مفصل از این نظر وجود ندارد اما می‌خواهم بدین موضوع اشاره کنم که چنین دریافتی این امکان را فراهم می‌سازد تا مصاحبه را چیزی بیش از خزانه واقعیات ببینیم و ساختار دیالکتیکی‌اش را مورد بررسی قرار دهیم و نقش گرایش‌های ذهنی را در ساخت تاریخی بفهمیم. چنانچه فهم درستی از این امر به دست آوریم خواهیم دید که مردم و در بسیاری از موارد مردمِ نسبتاً ساکت و محجوب، تاریخ‌های‌شان را پیرنگ‌وار ترسیم می‌کنند و بدین ترتیب گفتمان پنهان درهم تنیدگی اسطوره، ایدئولوژی، خودآگاهی و خاطره را برملا می‌سازند. تفاوت‌هایی که از آنها سخن می‌گویم را به سادگی می‌توان در مقایسه بین چاپ اول «صدای گذشته» در سال 1975 و مجلدی از مقالات گردآوری‌شده به نام «اسطوره‌هایی که بدان‌ها اعتقاد داریم»( The Myths We Live By)  ببینیم. این مجلد درواقع متشکل از مجموعه مقالاتی است که در سال 1984 به یک همایش جهانی تاریخ شفاهی ارائه شده بودند.
اکنون مایلم دنده بحث را کمی جابه جا کنم و با عبور از این سؤالات نظری، به بررسی شیوه‌های گوناگونی که تاریخ شفاهی به این تغییر و تحولات واکنش نشان داده است، بپردازم و سپس بعضی از احتمالات برای کارهای آینده را حدس بزنم. از طرفی بدین گمانم که برخی از مطالب مورد نظرم را می‌توان نوعی صعود یا ترقی تلقی نمود، اما از طرف دیگر نمی‌خواهم این قضیه را چندان بزرگ کنم زیرا چنانچه روشن خواهد شد، سبک‌های اجرای تاریخ شفاهی هر چند ظاهراً ما را با قطعیتی اجتناب‌ناپذیر از سبکی به سبک دیگر سوق می‌دهد اما در سراسر دوره‌ای که از آن سخن می‌گوییم همچنان آثار و کارهای ما را مشخص خواهند ساخت. در کل قصدم این است تا به سه شیوة استفاده از تاریخ شفاهی اشاره کنم و به جای ارجاع دادن به مشتی کتاب‌های نامأنوس، تمرکزم را بر چهار اثر ویژه گذاشته و به مضامینی که در کلیت این آثار انعکاس یافته‌اند، بپردازم.
اصلاً تعجب‌آور نیست که تاریخ شفاهی با گرایش به زندگی‌نامه‌نویسی پا به عرصه کاربرد تحقیقاتی گذاشته است. چرا که عملاً امتداد طبیعی همان فرم و قالب مصاحبه‌ای بوده است. از اواخر دهه 1940 به بعد موجی از بیوگرافی‌های آمریکائیان سرشناس (اکثراً سفیدپوستان صاحب قدرت)، یا تک‌نگاری‌هایی که مدخلیت یا عاملیت شخصی قدرتمندان را به نمایش می‌گذاشت با تکیه بر روش تاریخ شفاهی منتشر شدند. حتی نیم‌نگاهی به گزارش‌های سالانه منتشره توسط دفتر تحقیقات تاریخ شفاهی دانشگاه کلمبیا و دیگر کانون‌ها و محافل تاریخ شفاهی، فهرستی از بیوگرافی وکلا، ناشران، پزشکان، سفیران و دیگر شخصیت‌های مطرح و سرشناس و همچنین تاریخچه تصمیم‌گیری در عرصه دیپلماتیک را که به دست مورخان و با استفاده از شیوه تاریخ شفاهی تولید شده بود، نشان می‌دهد. در عصری که ظاهراً علوم اجتماعی بر سایر علوم غلبه می‌کرد، بیوگرافی‌های شخصی و جمعی، مقاومت و ایستادگی زیادی از خود نشان می‌دادند. حتی وقتی که مورخان با تأثیرپذیری از جنبش‌های دهه 1960 به ندایی که به منظور گسترش فراخنا و دامنه تاریخ از طریق افزودن تاریخ اقشار نادیده‌گرفته‌شده تا آن زمان برخاسته بود پاسخ دادند، اولین تکانه‌هایش به سمت زندگی‌نامه‌نویسی هدف‌گیری شده بود. بدین ترتیب جریان مواجی از بیوگرافی‌های اقشار نادیده‌گرفته‌شده به راه افتاد اما باز هم سیاه‌پوستان، زنان و نمایندگان سرشناس دیگر اقلیت‌ها را شامل می‌شد. پروژه‌هایی مانند زنان سرشناس آمریکا یا زنان سرشناس سیاه‌پوست توسط محافل و کانون‌ها برعهده گرفته و اجرا می‌شدند. بیوگرافی‌های رهبران حقوق بشری سیاه‌پوستان آمریکا، فعالان جنبش کارگری، همجنس‌بازان سرشناس آمریکا و یهودیان، آسیایی‌تبارها و ایتالیایی‌تبارهای برجسته آمریکا نیز به آثار شاخص تاریخ شفاهی آمریکا تبدیل شدند. این حرکت جزءلاینفک جنبش احیاگر در تاریخ آمریکا بود که قبلاً بدان اشاره کردیم.
نمونه بسیار معروف و مهمی از این گرایش در انتشار کتاب «همه خطرات خدا»( All God’s Dangers by Theodore Rosengarten)  در سال 1975 توسط تئودور روزنگارتن تبلور یافته بود. کتاب مذکور که تاریخ شفاهی مطولی از یک سیاه‌پوست مضارعه‌کار ایالت‌های جنوبی آمریکا بود و بدون مداخله مورخ/مصاحبه‌گر تهیه شده و به رشته تحریر درآمده بود از جهات مختلفی یک بیوگرافی الهام‌بخش و جذاب است که تنه به تنة زندگی‌نامه خودنوشت می زند و در آن می‌توان گرایش تاریخ شفاهی به کم‌رنگ کردن خطوط ژانرها را مشاهده نمود در زمانی که به اعتقاد بعضی‌ها مسئله جامعه سیاه‌پوستان آمریکا فقدان مردان قدرتمند الگوست، پدرسالار پرعظمتی را معرفی می‌نماید که به رغم تجربه‌های دردناک و خردکننده از تبعیض‌های نژادی توانسته بود خانواده، کرامت و عزت نفس خود را حفظ نموده و میراثی از مبارزه و الهام‌بخشی را برای خانواده‌اش باقی گذارد. با نگاه و مطالعه‌ای دقیق به این مجلد درمی‌یابیم که همه صفاتی را که ما برای تاریخ‌های شفاهی آن برهه برشمرده بودیم دارا می‌باشد. این کتاب با پرداختن به تجربه‌ها به جای بازنمایی‌ها، گنجینه غنی و ارزشمندی از واقعیات و حقایق درباره زندگی سیاه‌پوستان آمریکا در ایالت‌های جنوبی این کشور از اواخر قرن نوزدهم تا دهه 1950 و رساله‌ای جامع پیرامون زندگی کشاورزان و سیاست‌های پوپولیستی است. اما کاربرد تاریخ شفاهی موجب تولید اِشکال یا مسئله‌ای نمی‌شود. مصاحبه‌گر کاملاً از روند تولید کار منتزع شده است. روزنگارتن، قهرمان این اثر به‌یادمادندنی، هر چند با «نِیت شاو»( Nate Shaw)  علناً همدردی می‌کند اما خود در بیان مطالب هیچ مداخله‌ای نکرده و سوالات خود را نگنجانده است. این کتاب قطور درس روشنی به ما می‌دهد و آن اینکه سیاه‌پوستان آمریکا نه تنها در گذشتة این کشور حضور داشته‌اند بلکه قهرمانانی خاموش و بی‌صدا بودند و فقط کافی است به سراغ آنان برویم و این گذشته را کشف کنیم.
بُعد تاریخ اجتماعی تاریخ شفاهی در این مقوله، نتیجة منطقی غلبه بُعد بیوگرافیک است با این استثنا که در این آثار بر مطالعات جامعه‌محور تمرکز شده است. لذا می‌بینیم که تحقیقات و آثاری درباره جامعه سیاه‌پوستان شهر گرینزبورو در ایالت کارولینای شمالی، جامعه کارگران ایتالیایی‌تبار کارخانه‌های کنسروسازی آمریکا در شهر بوفالوی ایالت نیویورک، جامعه آمریکائیان لهستانی‌تبار کارخانه‌های خودروسازی در دهه 1930 و دیگر اقلیت‌های قومی و محله‌ها، جامعه همجنس‌بازان سانفرانسیسکو، دانشجویان رشته پرستاری، گروه‌های زنان، انجمن‌های شعر و آواز و موارد دیگری از این دست انجام می‌شود. در بسیاری از این آثار تحقیقی تلاش شده بود تا قومیت، نژاد، طبقه و جنسیت و تبلور آن در تجارب کارگران مناطق خاص، از شهرها گرفته تا فروشگاه‌ها، انعکاس یابند. مبارزات سیاسی یا اتحادیه‌های کارگری علیه کاپیتالیسمی غارتگر از ژانرهای محبوب آن دوران بود که مردم واکنش‌های تند و بنیادستیزانه به استثمار اقتصادی در گذشته را روایت می‌کردند. آنان در بیان استدلال‌های‌شان می‌کوشیدند دخالت و عاملیت مستقل این جوامع در ترویج سنت مقاومت و تأکید بر هویت را از طریق تأسیس ساختارهای خودشان مانند کلیساها، باشگاه‌های اجتماعی، انجمن‌های سیار، انجمن‌های سّری و غیره مستندسازی کنند. مقاومت و انعطاف مردمی که به زبان و با صدای خود در کسوت کارگر، زن، سیاه‌پوستان، یهودیان، مکزیکی‌ها(Chicanos)  و غیره هویت خود را بیان می‌کردند در این تحقیقات انعکاس یافته است؛ مردمی که حامل هویت، فرهنگ و زبانی ذاتی و مختص خود بودند.
«همچون یک خانواده: شکل‌گیری دنیای کارخانه‌های پنبه‌پاک‌کنی جنوب»( Like A Family: The Making of A Southern Cotton Mill World)  مثال و نمونه خوبی است. این کتاب که گزارش مشروحی از تجارب تحقیقات میدانی یک مجموعه کارولینای شمالی است تاریخ صنعتی‌شدن پیدمونت(piedmont)  جنوب را روایت می‌کند؛ منطقه‌ای با جمعیت اکثراً سفیدپوست که صحنه ساخت و ساز انبوه کارخانه‌های منسوجات و پارچه‌بافی در دوران بعد از جنگ جهانی اول بود. محور اصلی بحث کتاب مذکور که طی تحقیقات وسیع و عمیقی شکل گرفت و از نگارش بسیار زیبایی نیز برخوردار است حول موضوع «خانواده» می‌چرخد. به عبارتی بیان می‌کند که خانواده چه از جنس واقعی یا خیالی‌اش قلب تپنده فرهنگ و جامعه افرادی بود که در کارخانه‌ها کار می‌کردند و در شهرهای صنعتی اطراف این کارخانه‌ها سکنی گزیده بودند و از میان همان‌ها نیز افرادی برای مصاحبه برگزیده شدند. آنچه که به کارگران تاب و توان مقاومت در برابر مطالبات حریصانه مالکان کارخانه‌ها را می‌داد وجود روابط خانوادگی محکم بود. کارخانه‌داران در این شهرها همه نهادهای خصوصی و دولتی را در چنگال خود داشتند. تلاش‌های مردم و کارگران در تشکیل اتحادیه‌ها و همچنین مبارزه با سلطه همه‌جانبة مالکان و سرمایه‌داران اساساً با تکیه بر خانواده انجام می‌شد و همین نهاد بود که در این تکاپوها و در فرهنگ مذهبی زیربنایی آن، همچون استعاره‌ای در شعارها و گفتگوهای مردم به‌کار می‌رفت. کتاب مذکور یک اثر تحقیقی شگفت‌انگیز و نمونه بی‌نظیری از مرزها و محدودیت‌های ژانر و مرزهای اندیشه درباره تاریخ شفاهی است.
آثار تاریخ اجتماعی مثل کتاب «همچون یک خانواده»، همانند بیوگرافی‌های مصاحبه‌محور، از منظری بی‌چون و چرا و بی‌اشکال به تاریخ شفاهی می‌نگرد. ما در این کتاب از نحوه تلاقی حال با گذشته و چگونگی دخالت گرایش‌های جمعی و مشترک بین‌الاذهانیِ مصاحبه‌شوندگان در شکل‌گیری تصویری از گذشته، رد و نشان چندانی نمی‌بینیم. از طرفی بحث مفصلی درباره استعاره خانواده ارائه می‌شود و از طرف دیگر اصلاً نمی‌فهمیم که این استعاره در انسجام روایت‌های مصاحبه‌شوندگان یا نحوه ساخت روایت چه تأثیری داشته و چگونه عمل کرده است. یعنی عناصر جانشینی(paradigmatic elements)  و همنشینی(syntagmatic)  که گذشته و حال را به شکل یک داستان به هم می‌بافند چگونه با هم ترکیب یافته‌اند. وفاداری و تعهد محکمی به ماجراهای روایت‌شده در داستان و بی‌اعتنایی به شیوه ساختمندشدن آن وجود دارد. اثری از مفهومی که از این پس بدان پیرنگ‌بندی(emplotment)  می‌گوییم دیده نمی‌شود و نمی‌توان تصویری از آن در ذهن ایجاد نمود. از همه مهم‌تر آنکه مقوله خانواده بدون هیچ تردید و یا اِشکالی مطرح و تکرار می‌شود حتی وقتی که متوجه می‌شویم این استعاره غالباً با معانی متناقضی مورد استفاده قرار می‌گیرد-به ویژه در مؤخره کتاب که صرفاً به توصیف نحوه یادآوری روابط بین کارگران خط تولید در خاطرات و گفته‌های یک کارگر سالخورده می‌پردازد؛ این اتفاق برای سایر مقولات نیز افتاده است. از اخلاق کار که که برای خود مقوله مستقلی محسوب می‌شود و بسیار بدان اشاره می‌کنند هیچ سوالی پرسیده نشده است. گاهی اشاراتی به خشونت خاص فرهنگ مردانه و مقولاتی مانند میگساری، کتک‌کاری و حتی تیراندازی‌های خشونت‌بار می‌شود اما مقوله فرهنگ مذکر و رفتارهای مردانه به هیچ وجه مورد سؤال یا انتقاد قرار نمی‌گیرد حتی وقتی که تأثیر مستقیمی بر استعاره اصلی یعنی «خانواده» دارد. خانواده در این جامعه یک خانواده پدرسالار است. جای بحث نژادی به شدت خالی است. مکرراً می‌بینیم که می‌گویند کارگران و جامعه آنها سفیدپوست هستند اما این مقوله را معنا نمی‌کنند. بدیهی است که بدون درک معنای نقطه مقابل این نژاد یعنی سیاه‌پوستان، چنین جامعه‌ای اصلاً معنا ندارد. این کارگران سفیدپوست از نژاد و رنگ سفید خود چه تلقی و تصوری داشتند؟
در انتها نیز مانند بسیاری از آثار تاریخ اجتماعی که موضوع بحث ماست داستان در آستانه جنگ جهانی دوم به پایان می‌رسد. مورخان لیبرال‌اندیش و مورخان رادیکال دهه 1970 آمریکا فطرتاً نوستالژی خاصی به مبارزات کارگری دهه 1930 نشان می‌دهند و درباره دوران‌های بعد سکوت می‌کنند.
به این مقولات جنبه تاریخی می‌بخشند و با همین روش درباره آنها بحث و سوال می‌کنند؛ تاریخ‌نگاری را از نقش اصلی‌اش یعنی بازسازی متعهدانه تجارب واقعی انسان‌ها به عقب رانده و به سمت تجزیه و تحلیل گفتمان‌های نژادی، جنسیتی و معانی فرهنگی آنها سوق می‌دهند و بدین وسیله دست خود را در خاستگاه ایدئولوژیکی ادعای جهانی بودن هویت‌شان رو می‌کنند. در تحقیقات جدیدِ مربوط به خصوصیات سفیدپوستان، مردانگی و به ویژه در تاریخ تمایلات و تعاملات جنسی می‌توان موارد کاربرد تاریخ شفاهی در این فرایند را به روشنی مشاهده کرد.
تاریخ زنان و مردان همجنس‌باز نیز مراحلی را که قبلاً توصیف کردیم پشت سر گذاشته است؛ ابتدا تمرکز بر بیوگرافی و تجلیل از قهرمانان گذشته، و سپس پرده‌برداری از تاریخ جوامع مختلف به خصوص در دورانِ پیش از آزادی همجنس‌بازی. از آنجایی که بخش اعظم منابع این حوزه بر سیاست آزادی‌خواهی مبتنی شده بود لذا مفهوم هویت تاریخی به عنوان شرط کار در تمام این آثار به ویژه در مطالعات جامعه‌محور کاملاً روشن و قابل فهم بود. هدف از این کار مانند دیگر ژانرهای تاریخی که درباره آنها سخن گفتیم، احیای گذشته همجنس‌بازی به عنوان ابزار و شیوه‌ای برای آزاد کردن همجنس‌بازان از قید و بندهای ایدئولوژی ناهمجنس‌گرا بود. یکی از این راه‌ها از طریق کشف شیوه‌ها و طرق این اقلیت‌ها و جوامع در شناساندن خود به ایدئولوژی مخالف بود. چنین جا انداخته بودند که این کار نیز جستجو برای پیدا کردن «سرخوشی» و لذت است مانند جستجو برای سیاه بودن، ایتالیایی بودن، یهودی بودن یا زن بودن تا هویتی را که به دست یک تاریخ‌نگاری هژمونیک انکار شده بود، پیدا کنند. البته چنین فرایندی انتقاد از ایدئولوژی هویتی غالب را بر خود واجب می‌دانست. مع‌ذلک تحقیقات میدانی تاریخ شفاهی منجر به این شد که بسیاری از محققان این حوزه ابتدا با انتقاد از مقولات و طبقه‌بندی‌های خود آغاز کنند. زنان همجنس‌باز شهر بوفالو خود را با هویت همجنس‌باز توصیف نمی‌کردند بلکه اصطلاح «زن و مردنما»( fem and butch)  را برای خود به کار می‌بردند و بسیاری نیز در موقعیت‌های دیگری هویت‌های دیگری در عرصه عمومی و خصوصی برای خود ساخته بودند. مثلاً در تفریحگاه تابستانی چِری گرو(Cherry Grove)  آنان با نام موجر و مستأجر،( landlords and renters)  سالانه یا بلندمدت(longtime or yearly)  و چیزهایی از این قبیل معروف بودند. در آخر درک مفهوم همجنس‌باز بودن در یک جامعه همجنس‌باز گاهی اوقات بسیار متناقض و پیچیده بود و هر کسی مفهوم خود را از آن برداشت می‌کرد که با مفاهیم دیگر هم‌پوشانی نیز داشت.
با این کار سوالاتی اساسی مطرح شد. در یک ژانر روایت تاریخی که رو به تکامل داشت و بر منابع شفاهی بنا شده بود و به قصد تحقیق و بررسی تاریخ جوامعی که بر هویت جنسی خود تأکید داشتند، حرکت کرده بود، شهوت در ساختار زندگی‌ها و شکل‌گیری آنها چگونه تأثیر می‌گذاشت. چگونه بعضی از مردم، جوامعی مادی و دارای جغرافیای مشخص را حول محور جاذبه جنسی می‌سازند؟ جامعه در اینجا به چه معناست؟ آنها در طول زمان چگونه شکل می‌گیرند؟
محققان این عرصه با تبعیت از میشل فوکو(Micheal Foucault)  و جودیت باتلر(Judith Butler)  تا اواسط دهه 1990 به سمت تاریخی کردن همجنس‌بازی به عنوان یک مقوله مستقل حرکت کرده بودند. آنان معتقد بودند که همجنس‌بازی امری ساختنی است نه یافتنی. شاید شاخص‌ترین اثری که این تغییر و تحول را نشان می‌داد کتاب «همجنس‌بازان نیویورک» نوشته جرج چانسی(Gay New York by George Chauncey)  بوده باشد. کتاب مذکور با استفاده از منابع دست‌نوشته و تواریخ شفاهی کوشید کار خود را به عنوان تمرینی در حوزه تاریخ احیاگر آغاز نماید. اما چانسی در میانه این روند از تکیه بر این مفهوم که هویت همجنس‌بازان، هویتی ثابت و پایدار است فاصله گرفت؛ وی می‌نویسد که نیویورک تا پیش از جنگ جهانی دوم مملو از مردان همجنس‌بازی بوده است که در آن زمان نیز مانند امروز با محدودیت‌ها و چارچوب‌هایی مواجه بودند اما متفاوت با آنچه در این زمان وجود دارد. وی از دنیایی سخن می‌گوید که نقش‌های متفاوت در روابط جنسی را با نام همجنس‌بازی قبول نداشتند بلکه به جای مفهوم جنسی در این نقش‌ها آنها را بر اساس نقش‌های جنسیتی(gender roles)  معرفی می‌کردند. هویت‌های جنسی بسیار بیشتر از ظرفیت مفاهیم تمایلات جنسی عصر ما متغیر بودند و همجنس‌خواهی و ناهمجنس‌خواهی نیز یک مقوله هویتی متغیر در طول تاریخ بوده است. دنیای آنها دنیای مردانی بود که بعضی در آن فاعل و بعضی دیگر مفعول بودند، بعضی‌ها که ظاهراً دست به همجنس‌بازی می‌زدند درواقع ناهمجنس‌باز و متأهل بودند، بعضی‌ها صرفاً زن‌پوش(cross dresser)  بودند و عده‌ای نیز خودفروشی می‌کردند. در این مطالعات، خصوصیات ایدئولوژی ناهمجنس‌خواه که همجنس‌بازی را به عنوان یک مقولهع اختراع کرده بود نیز مورد بررسی قرار می‌گرفت.
یکی از آثاری که استفاده دقیق‌تر و عملی‌تری از تاریخ شفاهی کرده است کتاب «مردان این کار را دوست دارند» نوشتة جان هاوارد(Men Like That  by John Howard)  است. وی 50 مجموعه مصاحبه را گردآوری نموده و کنار هم می‌گذارد تا یک تاریخ مختص مردانی که اکثراً در مناطق روستایی حوزه میسی‌سیپی با مردان دیگر رابطه جنسی برقرار می‌کردند بسازد و به مخاطب خود عرضه کند. هدف وی که در قیاس با چانسی دغدغه کمتری نسبت به هویت‌سازی دارد، پرداختن به مسئلة شهوت و احیاء تاریخ این موضوع است. هاوارد از راویانش می‌خواهد تا راجع به زندگی‌شان برای او صحبت کنند و با همین سؤال ساده موفق می‌شود صدای «مردانی را که این کار را دوست دارند» جاودانه نموده و آنان را ترغیب می‌نماید تا داستان‌هایی از «مردانی که این کار را دوست داشتند» اما از بیان آن طفره می‌رفتند برای او تعریف نمایند. این اثر به هیچ وجه تاریخ هویت را شامل نمی‌شود بلکه کنکاشی است در تاریخ شهوت. موضوعی که به عامل «روابط زودگذر جنسی»( the ephemeral sex factor)  مصطلح شده است مستقیماً در این کتاب بدان پرداخته می‌شود بدین معنا که گاهی وقت‌ها انسان به یک شکل رفتار می‌کند و گاهی وقت‌ها رفتارش به شکل دیگری بروز می‌یابد. ارضای جنسی و به قولی اطفای شهوت به نحوی که ذکر شد چگونه شکل گرفته است؟ در طول زمان چگونه تغییر کرده و معانی و مفاهیم فرهنگی و اجتماعی آن چیست؟
مشکل تحقیقات میدانیِ این موضوع پیدا کردن مردان نسل مشخصی بود که با مردان دیگر رابطه جنسی برقرار کرده بودند اما مُهر  همجنس‌باز بر پیشانی‌شان نمی‌زدند به ویژه در جوامع مخلوط یا غیر مخلوط و متشکل از سفیدپوستان و سیاه‌پوستانی که شهوت خود را با همجنس‌بازی اطفا می‌کردند و جستن آنها با شیوه‌های تاریخی متعارف امکان نداشت. فقط از طریق تاریخ شفاهی می‌شد به این هدف رسید. اما خیلی مهم بود تا وی موضوع تحقیقش را به سوال‌های مستقیمی که در چارچوب همان مقولات قدیمی می‌گنجیدند، آغشته نسازد. شیوه‌اش چنین بود که ابتدا از راویانش بخواهد شروع به روایت داستان‌های‌شان کنند و با همان زبان بومی و خاص دوران خود حرف بزنند و بدین ترتیب سرانجام به سؤال درباره «مردانی که این کار را دوست داشتند» می‌رسید-مردانی که همجنس‌بازی می‌کردند اما درباره‌اش سخن نمی‌گفتند و مسلماً چیزی نیز در این باره نمی‌نوشتند. وی اساساً از تاریخ شفاهی برای مستند کردن ناگفته‌ها استفاده می‌کرد، برای شکستن سکوت‌هایی که ایدئولوژی برای حفظ هژمونی خود بر زبان انسان تحمیل می‌کند. درباره کتاب هاوارد که نمونه شاخصی از تاریخ همجنس‌بازان است سخن‌ها می‌توان گفت اما نکته جالب توجه برای من در این اثر، بازتاب روش آن در تحقیقاتی است که امروزه در حوزه تاریخ اقوام، تاریخ زنان و دیگر ژانرهای فرعی مانند مطالعات مربوط به معلولان برای دستیابی به یک تصویر و دیدگاه جدید تاریخی انجام می‌شوند.
نژاد، طبقه، جنسیت، تمایلات جنسی از آن واژه‌هایی هستند که می‌بایست آنها را با قید و شرط مورد بررسی و مطالعه قرار داد. تعاریف و معانی چنین کلماتی در حوزه تاریخ و فرهنگ همواره تعاریف خاص هستند و در حوزه ایدئولوژی هیچ‌گاه بی‌طرفانه با آنها برخورد نشده است. منظور ما این نیست که چنین واژه‌ها و مصطلحاتی صرفاً مصنوعات حاصل از روند غیرمادی کردن پساساختارگرایانة(post-structuralist dematerlializations)  تجربه فردی یا ذهنی می‌باشند. طیف تجربه انسانی بسیار وسیع و متنوع است و همان‌طور که باتلر در اشاره به نقش‌های جنسیتی یادآور می‌شود معنای خود را در کنش و عمل پیدا می‌کند. اما هویت‌هایی مانند همجنس‌باز، سیاه‌پوست یا زن از مقولات برساختة اجتماعی هستند که پیامدهای پیچیده‌ای برای نگارش تاریخ و بازنویسی آن به دنبال دارند و به نظر من تاریخ شفاهی به سمت چنین آینده‌ای در حال حرکت است. مصاحبه‌های ما برای قاعده‌مند کردن تاریخ‌های چندگانه و متناقض، خلأی را که به واسطه تنش میان اسطوره نژاد و ایدئولوژی نژادپرستی، اسطوره هویت جنسی و ایدئولوژی سرکوب جنسی و اسطوره‌های مردانگی و زنانگی و ایدئولوژی تبعیض جنسی  به وجود آمده است مفصلاً و با ساختار و محتوایی محکم مورد بررسی قرار خواهد داد. به هر حال ما همچنان در حال تمرین آزادی‌خواهی هستیم.‌

 

‌نویسنده: رونالد جِی  گریل

rjg5@columbia.edu

رئیس پیشین دفتر پژوهشی تاریخ شفاهی دانشگاه کلمبیا

 

مترجم: علی فتحعلی آشتیانی



http://www.ohwm.ir/show.php?id=1139
تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.