چکیده:
مقاله حاضر به واکاوی ساخت رواییِ واقعیت در داستانهای مربوط به زندگی یا زندگینامهها میپردازد. نخست، بافت و بستر تحقیق معرفی میشود و در مرحله بعدی، مفهوم «واقعیت» مورد بحث و بررسی قرار میگیرد. در مرحله سوم نیز ساخت روایی یک زندگینامه را تجزیه و تحلیل نموده و به رابطه بین کنش و محتوا پرداخته میشود. ما محققان راهی برای دسترسی به واقعیت رویدادهای گذشته نداریم، و سر و کارمان فقط با خاطرات، داستانها و اسناد است. باید گفت که ارزش و اهمیت اطلاعاتِ واقعیتبنیاد در تاریخ شفاهی با معانیِ منتسب به گذشته توسط مردمی که در آن دوران زیسته و تجاربی کسب کردهاند، برابر است و با مداخله عاطفی و نمادین نویسندگان این زندگینامهها ساخته و پرداخته میشوند.
محققانی که روایتها را تجزیه و تحلیل مینمایند با چالشهای مختلفی روبهرو میشوند. یکی از بزرگترین چالشهای آنان این است که در ورود به مسئلة ساخت واقعیت اجتماعی از طریق زندگینامههایی که افراد تعریف میکنند دچار سردرگمی شده و نمیدانندکه چگونه به این مسئله بپردازند. نحوه ارتباط این عملکردها و کنشها با واقعیات چگونه است؟ از آنجایی که کارشناسان تاریخ شفاهی به واقعیت اجتماعی و تاریخ اجتماعی(رویدادها، حقایق) علاقمند هستند، مسئله مذکور اهمیت بهسزایی مییابد. نقل قولی از مورخ شفاهی برجسته ایتالیایی، آلساندرو پورتِلی، در اینجا خالی از لطف نیست که گفته است:«تاریخ شفاهی بین روایت کنشمحور و سند محتوامحور دست به دست میشود» (1998:26). مصاحبهگر در خلال تحقیق میدانی غالباً گوش خود را به روایتها میسپارد و رشته داستان یا حکایتی را که راوی برای او تعریف مینماید دنبال کرده و محو داستانش میشود. اما آنگاه که این داستانهای جذاب و شگفتانگیز را پیاده نموده و به متن مکتوب تبدیل میکند، غالباً بر مصاحبهگر مکشوف میشود که اطلاعات واقعیتبنیاد در بسیاری از آنها اندک است، و همین اطلاعات ناچیز هم پراکنده و حتی آشفته بیان شدهاند؛ ضمن آنکه از زبان رسمی و کتابی یا حتی دستور زبان درست و قابل قبولی در بیان آنها استفاده نشده است. شاید برخی از داستانها و روایتها به شیوهای گویا و سحرانگیز بیان شده باشند اما بعد از پیاده کردن نوار روی کاغذ معلوم میشود که نظم و ترتیب معقولی ندارند، و تنها چند پاراگراف کوتاه در آنها علاقه محققان را به خود جلب میکند. من شخصاً در مطالعه زندگینامه و داستان زندگی افراد اغلب با این مشکل روبهرو میشوم که نمیدانم با روایتهای حاوی اطلاعات جالب و مفیدی که در پشت بیانی آشفته و ظاهراً هنرمندانه مدفون شدهاند چه کنم.
در این مقاله کوشیدهام تا ساخت رواییِ واقعیت در داستانهای زندگی و رابطه بین قصهگوییِ کنشمحور و شرحِ محتوامحور را واکاوی نموده و مورد تجزیه و تحلیل قرار دهم. نخست درباره بستر و بافت تحقیق توضیحاتی ارائه خواهم داد؛ سپس به مفهوم «واقعیت» خواهم پرداخت. و در مرحله آخر نیز ساخت روایی یک زندگینامه را از منظر رابطه کنش و محتوا مورد تجزیه و تحلیل قرار خواهم داد.
پروژه تحقیقاتی تاریخ شفاهی ملی
یک پروژه تحقیقاتی به نام تاریخ شفاهی ملی(National Oral History) در کشور لتونی اجرا شده بود که به گردآوری زندگینامه افراد اختصاص داشت. علاقه من به ساخت روایی واقعیت از زمانی شروع شد که به این زندگینامهها گوش میدادم و آنها را تجزیه و تحلیل میکردم. اجرای این پروژه را مؤسسه فلسفه و جامعهشناسی دانشگاه لتونی برعهده داشت که بنا بود تنوع زندگی اجتماعی کشور لتونی را در چارچوب یک دیدگاه تاریخی فراگیر و مبسوط مورد تحقیق قرار دهد یعنی زندگینامههای نسل پیشین را که تجاربشان حاوی مهمترین تحولات اجتماعی و رویدادهای تاریخی دوران معاصر لتونی بوده است، ضبط و ثبت نموده و مورد تجزیه و تحلیل قرار دهند. اینها زندگینامههایی هستند که تقریباً روی سه هزار نوار صوتی ضبط شده و در بایگانی تاریخ شفاهی ملی نگهداری میشوند.
پروژه مذکور در سال 1992 آغاز شد. در اوایل دهه 1990 زندگینامهها برای عموم کشورهای رهاشده از نظام سوسیالیستی و بالاخص کشور لتونی اهمیت ویژهای یافته بودند. برای ایجاد و القای حس پیوستگی به نخستین دوره تشکیل کشور لتونی(1940-1918) از خاطرات استفاده میکردند؛ خاطراتی که در حکم گواهی یا شواهدی از سالهای اشغالگری شوروی(1941-1940 و 1991-1941) بودند؛ نقش خاطرات در فرایند تجمیع شعور و آگاهی قومی و شکل دادن به هویتهای جدید فردی و ملی را نمیتوان نادیده گرفت(تیسِنکوپف 1993:4)؛ و در جایی که تاریخ رسمی دوران اتحاد شوروی چیزی جز روایتی ناقص، اگر نه دروغین، از گذشته را ارائه میداد خاطرات افراد بستری را میگسترد تا مضامین جدید و تفاسیر تازهای از رویدادها وارد عرصه شوند. همانطور که خاطرات فردی در قالب گواهی و شواهدی از گذشته و بخشی از تاریخ ملی بیان میشدند، مسئله اصالت تجارب و حقیقی بودن ماجراها و داستانها اهمیت زیادی یافته بود.
حدود ده سال پیش در حکم مصاحبهگر و دستیار همکاری خود را با این پروژه آغاز کردم. از آن زمان تاکنون افزون بر صد زندگینامه روی نوار ضبط شده است. من پایاننامه دکترای خود را چند سال پیش درباره ساخت اجتماعی زندگینامهها نوشتم. اما هنوز هم از رابطه ظریف بین زندگی، تجربه و داستان و همچنین تکلیف شاق حل این معما به هیجان میآیم و این موضوع برایم شگفتانگیز است.
«واقعیت» در بافت تاریخ شفاهی
ما با استفاده از بیوگرافی اشخاص به عنوان منبع و مبنای تحقیقات خود، ارتباط بین بیوگرافی و تاریخ و تجارب فردی و تحولات اجتماعی را مورد بررسی و کنکاش قرار میدهیم. تحقیق و پژوهش در عرصه تاریخ شفاهی حساسیت خاصی به تاریخیت تجارب شخصی و نقش فرد در تاریخ جامعه و در رویدادهای همگانی دارد(پورتِلی 1998:26). نکته بسیار حائز اهمیت در تحقیقات تاریخ شفاهی این است که بین بیوگرافی شخصی و اجتماعی و تاریخ نوعی موازنه و تعادل برقرار باشد.
با این وجود، اجماع و اتفاق نظری در باب متدولوژی وجود ندارد یعنی روشن نیست که این موازنه و تعادل چگونه تحقق مییابد. در اینجا منظور نقش مورخ و نوع واقعیتی است که از طریق زندگینامهها برملا میشوند و پس از آن نیز در متن مورخ از شکل و ریخت و ساخت مخصوص به خود برخوردار میگردند. واژه «واقعیت» را میتوان به انحاء مختلف تعریف نمود و از لحاظ زبانشناختی نیز تاریخ طولانی و پیچیدهای را پشت سر گذاشته است. رئالیسم یا واقعگرایی در عصر افلاطون، مفهومی کاملاً مرتبط با حوزه وجود عینی و مطلق امور جهانی بود در حالی که واژه انگلیسی «رئال» در قرن پانزدهم به پدیدهای که موجودیت بیرونی و محسوس دارد اطلاق میشود. مفهوم این واژه از قرن شانزدهم به بعد عمومیت بیشتری یافته و در برابر مفهوم «خیال» و «ظاهر» نهاده و رئالیسم به عمل یا حرکتی گفته میشود که هدف از آن نمایاندن پدیدهها به همان شکلی است که در واقعیت ظهور یافتهاند(ویلیامز 1988). این مفاهیم برای مورخانی که به قاب بزرگ و جامع تصویر گذشته علاقمند هستند کاملاً آشناست. اما حتی واژه «تاریخ» نیز در زبان انگلیسی حامل معنایی دوگانه است زیرا هم به وقایع و رویدادهای واقعی گذشته اشاره میکند و هم معنای روایت یا شرح وقایع گذشته از آن مستفاد میشود(تانکین 1992:117)؛ مرز بین آنچه که عملاً اتفاق افتاده و چیزهایی که در برابر چشم بینندگان ظاهر و نموده یافتهاند مبهم است. از آن گذشته بر اساس هشداری که یکی از مورخان اجتماعی به نام پال تامسون(Paul Thompson 1988) به ما میدهد، تاریخ هیچگاه فینفسه دانش محسوب نمیشود و همواره بر هدف اجتماعی خود متکی میباشد. مسئله ما با این بیان به مراتب پیچیدهتر میشود، زیرا بدین معناست که ما در خاطرات خود نه تنها برخی از وقایع را یادداشت نموده و مابقی را کنار میزنیم، بلکه مورخ نیز در ثبت وقایع گذشته میتواند دست به همین عمل بزند.
مورخان عموماً به وقایع گذشته و نحوه وقوع واقعی آنها علاقمند هستند و به عبارتی مایلند تا تصویر دقیقی از گذشته را به ما نشان بدهند. لذا کار مورخ شفاهی در دهه 1960 بر اساس برنامه و فرمول مشخصی انجام میشد، بدین ترتیب که برای بازسازی گذشته به سراغ شاهدان میرفت و با آنان مصاحبه میکرد. تعیین مرز دقیق بین تاریخ و مدارک حقیقی و جدا کردن آنها از بدلیها یا جعلیات دارای اهمیت بهسزایی بود. با وجودی که امروزه مورخان شفاهی به جای به کار بردن لفظ «بازسازی» گذشته از لفظ و مفهوم «ساخت گذشته» استفاده میکنند، ولی مسئله حقیقت همچنان تا به امروز جزء دغدغههای مهم آنان باقی مانده است. مثلاً، پال تامسون در مبحثی که از دستاوردهای خود در حوزه تاریخ شفاهی سخن رانده است، میگوید:«شواهد شفاهی با تبدیل «هدف» مطالعه و تحقیق به «موضوع» تحقیق درواقع تاریخی را میسازند که نه تنها غنیتر، شفافتر و تأثرانگیزتر بلکه به معنای واقعی کلمه «حقیقیتر» است.(تامسون 1988:99). «حقیقی» که شکل وصفی واژه «حقیقت» است ما را با لفظی به مراتب ظریفتر و جانبدارانهتر در قیاس با واژه واقعیت مواجه میسازد. آنچه که در فرهنگهای لغت درباره تعریف حقیقت گفتهاند اشاره به امری دارد که «با بدیهیات و امور مسلم یا بر واقعیت منطبق باشد»(ویکیپدیا) یا حقیقت را «مجموعهای از پدیدهها، چیزها، رویدادها و بدیهیات واقعی» تعریف نمودهاند(فرهنگ لغت میریام-وبستر و تزاروس)، اما در محافل و مباحث فلاسفه هیچ تعریف واحد و توافق کاملی درباره معنای «حقیقت» به دست نیامده و حاصل نشده است.
در باب مواجهه با ماهیت یا خصلت مسئلهساز حقیقت و واقعیت در حوزه علوم اجتماعی، دو رویکرد عمده وجود دارند. یکی از این دو دیدگاه بر رویکرد اثباتگرایانه مبتنی است که ارتباط تنگاتنگی با علوم طبیعی دارد یعنی معتقد است که واقعیت یا حقیقت فینفسه از وجود عینی و بیرونی برخوردار است(ضمن آنکه صرفاً یک حقیقت را میتوان ممکن و قطعی دانست)، و دانشمند پای به میدان تحقیق گذاشته و آن حقیقت را کشف مینماید(نظریه انطباق).(1) دیدگاه دیگر که به رویکرد ساختگرانه(2) موسوم شده معتقد است که اصولاً بین طبیعت و جامعه انسانی تمایز و تفاوت آشکاری وجود دارد، بدین معنا که واقعیت در جامعه انسانی همواره به دست اجتماع و در چارچوب جامعه در زمان و مکان مشخصی ساخته میشود(نظریه ساختگرایی). مثلاً در هر عصر و دورانی به وقایع گذشته از زاویه متفاوتی نزدیک میشوند و تفسیر و تحلیل متفاوتی نیز از آنها ارائه میدهند(کارماز 2002)(3) نمونه بارز و روشن این نوع تحلیل و تفسیرهای متفاوت را در تاریخ مکتوب یا رسمی حکومتهای استبدادی اعصار گذشته یا کنونی میتوان مشاهده نمود. با این وجود، حتی در محیط آزاد و غیر نظارتی نیز واقعیت اجتماعی همچنان به دست اجتماع و در چارچوب جامعه ساخته میشود و رأی و نظر انسانها تنها زمانی حقیقی انگاشته میشود که بر سر آن تفاهم و توافق حاصل شده باشد. در چنین شرایطی چه بسا مردم قادر به حصول توافق بر سر روایت واحدی از حقیقت (یا گذشته) نباشند، و هر گروه و دسته اجتماعی نظر خاص خود را درباره وقایع گذشته ابراز نماید و رأی خود را-درباره عینی بودن یا نبودن حقیقت پدیدهها و وقایع- صائب بداند. تاریخ شفاهی تا حدود زیادی مولود پسامدرنیزم و تکثرگرایی است و منظری از گذشته نزدیک را مینمایاند که مجالی فراهم کرد تا دیدگاهها و نظرات مختلف با هم به همزیستی برسند. بدین ترتیب پیچیدگی و انعطافناپذیری موضوعی به نام واقعیت عینی را آن طور که در عمل وجود دارد، به ما نشان داد.
امتیاز تاریخ شفاهی در این است که برخلاف بسیاری از منابع مستند تاریخ، دیدگاههای گوناگونی از یک واقعه یا رویداد واحد را عرضه میکند و در برخی موارد نیز روایت رسمیِ مورد قبول اکثریت را به چالش میکشد. دنیا از دریچه نگاه تاریخ شفاهی آکنده از تفاوتها و دگرگونیهای مهم و قابل توجه است، اما حتی همین موضوع نیز ظرافت و پیچیدگی زیادی دارد زیرا مورخ در میدان تاریخ شفاهی، هم باید با تاریخ سر و کله بزند و هم با خاطرات مصاحبهشونده. باید اعتراف کنیم و البته میدانیم که واقعیت و ادراک و تجربه ما از این امر و همچنین نحوه یادآوری و روایت ما از آن در هر موقعیت و شرایطی تفاوت میکند(برونر 1986؛ رایسمان 1993).(4) مورخ شفاهی با شواهد کار میکند یعنی روایتهایی که اساساً تفسیر و تحلیل تجربههای انسانی در قالب الفاظ و کلمات است و شکل گیری یا ساختمندی آنها همواره منطبق با عرف و سنت صورت میگیرد. اما هدفش پرده برداشتن از واقعیت و ارائه تصویر حقیقیتری از آن به مخاطبان است.
همانطور که پیشتر نیز گفتیم، تاریخ شفاهی بین «روایت» کنشمحور و «سند» محتوامحور دست به دست میشود. داستان زندگی یا زندگینامهای که در خلال یک مصاحبه بیوگرافیکال ضبط میشود روایتی کنشمحور است، حال آنکه محصول تحقیق و پژوهش مورخ را باید سندی محتوامحور تلقی نمود که واقعیت وقایع و رویدادهای گذشته را ساخته یا بازسازی مینماید. مرز بین ژانرها در داستان زندگی افراد معمولاً مغشوش و مبهم است بدین معنا که راویان هیچ مرز روشنی بین داستان حقیقیِ واقعیتبنیاد و روایت خوبی که با احساسات بیان میشود، ترسیم نمیکنند. این احتمال منتفی نیست که راویان از بیان خاطرات خود و لذتی که از این کار میبرند الهام بگیرند و به وجد بیایند، اما مورخ به دنبال اطلاعات واقعی و مستدل است. برای پورتلی، نوع حقیقتی که در روایات میتوان یافت جای سؤال دارد. از نظر او پاسخ به این سؤال در این احتمال مستتر است که زیباییشناسی روایت از طریق نمادها و احساساتی که در آن نهفته است یا جای میگیرد میتواند موجب تنویر درک ما از تاریخ بشود(پورتلی 1998). پس بدین نتیجه میرسیم که وظیفه مورخ شفاهی بسیار فراگیرتر و سنگینتر از صرفاً ارائه تحلیلهای منطقی یا خردورزانه از گذشته است. اگر هدف ما درک معانی و مفاهیمی است که انسانها به وقایع و رویدادهای گذشته منتسب ساختهاند و مایلیم نحوه ساخت یا شکل گیری این معانی را بفهمیم باید بدانیم که یک روایت نمادین و زیباییشناختی نیز ممکن است اهمیتی همانند اطلاعات واقعیتبنیاد بیابد. یادمان باشد این معانی را مردمی بیان میکنند که در همان گذشته زیستهاند.
مقدمه داستان اِلویرا
آنچه در پی میآید تحلیلی از ساخت یک داستان ویژه با هدف واکاوی و کنکاش شبکه پیچیده روایت و واقعیتهاست(چیزی که وجود خارجی دارد). تجزیه و تحلیل روایتهای روشن، خوشساخت و واقعیتمحور در تحقیقات تاریخ شفاهی نسبتاً ساده است. اما کم پیدا میشود که شخص راوی داستان خود را برای جلب نظر یا رضایت محقق بیان کند، و چنانچه صرفاً روایات راویان شاخص و برجسته مورد مطالعه قرار گیرند، حوزه تخصصی تاریخ شفاهی نیز دچار نقصان و خلل میشود. مایلم مصاحبهای معمولی را که داستان زندگی یک انسان از روی آن ضبط و ثبت شد را به شما تقدیم کنم؛ مصاحبهای سه ساعته در سال 1996 که توسط محققان پروژه تاریخ شفاهی ملی در روستای کوچک واداکسته(5) کشور لتونی انجام شد. اِلویرا در سال 1935 به دنیا آمد و یک ساله بود که خانوادهای او را به فرزندی پذیرفت. وی که مدرک تخصصی مهندسی کشاورزی داشت، تمام دوران شغلیاش را در مزرعهای اشتراکی و عموماً به عنوان کارگر ساده مزرعه گذرانده بود، اما گاهی وقتها هم فرصتی برایش پیش میآمد تا از تخصصش استفاده کند. درونمایه روایت بر دوران مزارع اشتراکی نظام کمونیستی متمرکز است و در قالب مجموعهای از موقعیتهای حکایتآمیز و داستانگونه بیان میشود. داستان اِلویرا درواقع کنشی بسیار هیجانی است که لحن صدا بسیار دچار نوسان میشود، سرعت بیان و شیوه بروز احساسات و نمایش هیجان نیز با تغییرات فراوانی همراه است. همچنین اطلاعات شفافی را درباره تأسیس مزارع اشتراکی و خصوصیات کار در این مزارع ارائه میکند. با این وصف، ساختاری آشفته دارد، شیوه و حالت روایت با شیوه واقعی مخلوط شده، و مقاطع قابل ملاحظه غالباً در میان روایات پراکنده پنهان شده است.
توالی قسمتها بیش از هر چیز با متون جریان سیال ذهن شباهت دارد تا زندگینامهای که به ترتیب زمانی روایت شده باشد. به طور موجز، ساختاری که در خلال چهل و پنج دقیقه اول مصاحبه آشکار میشود امکان تفکیک و تشخیص بیست و چهار قسمت یا قطعه را فراهم میسازد که چند فقره آنها عبارتند از: نَسَب اِلویرا؛ ناپدری و نامادریاش و تغییر محل زندگی؛ آغاز تحصیل؛ پدرش، تحصیلاتش؛ تحصیل در سالهای جنگ؛ خودشناسی(روستانشین متعصب)؛ نگرش درباره آموختن؛ نگرش درباره کار در زمانهای قدیم و اکنون. برخی مقاطع از یک دقیقه هم تجاوز نمیکنند و برخی دیگر بیش از پنج دقیقه به طول میکشند. قطعات یا قسمتهای کوتاه حاوی جزئیات جالب، اطلاعات شخصی یا تکهای از اطلاعات واقعیتبنیاد و همچنین آکنده از اندیشه و ارزیابی میباشند. با وجودی که این روایت در مجموع یک توالی خطی را در تکوین وقایع دنبال میکند(از دوران کودکی شروع میشود، به سالهای تحصیل در مدرسه و اشتغال میرسد و با دورانِ پس از استقلال لتونی به پایان میرسد)، اما گره خوردن این مقاطع و قسمتها به هم بیش از آنکه به ترتیب زمانی باشد القاگر نوعی تداعی ذهنی است.
مثلاً، وقتی که الویرا داستان سالهای تحصیلش در مدرسه را روایت میکند، آنجایی که شکل و شیوه آموزش ابتدایی در سالهای پیش از جنگ جهانی دوم یعنی در زمان استقلال کشور لتونی را بیان میکند و از سطح سواد پدرش(که فقط سواد ابتدایی داشت) سخن میگوید، نقبی هم به آینده میزند و آن را با سطح دورههای آموزشی در مدارس حرفهای کشاورزی در سالهای دهه 1950 مقایسه مینماید و خاطرنشان میسازد که پدرش علیرغم سواد ظاهراً پایینش، وظیفه نظارت بر کار دیگر کارآموزان دورههای کار با تراکتور را برعهده داشت. سخن به خود او که میرسد از کار در مزرعهای اشتراکی تعریف میکند که پس از دوران ابتدایی بدان مشغول شد و با گذشت سه سال از این کار و کسب تجربه شغلی در مزرعه به تحصیلاتش ادامه داد؛ سپس حرف پسرش را به میان میکشد که به آموزشگاه حرفهای رفت اما در همان سال اول به این فکر افتادند که تحصیلاتش را در آنجا رها کند. دو عامل در پیوند قسمتها دخالت دارند که عبارتند از مکان جغرافیایی واحد و از همه مهمتر نیز روحیه واحد؛ یعنی اعتقاد به اینکه کار ساده باعث میشود تا انسان قدر تحصیل و درس خواندن را بداند. با وجودی که روایت الویرا منسجم و خطی نیست، اما با همین روایت به کشف حقایقی درباره زندگی راوی و خویشاوندان نزدیکش نائل میشویم. اما مهمترین دستاورد ما این است که با تجزیه و تحلیل روایت او میتوانیم ارزشها و جهانبینیاش را نیز کشف نماییم.
1-Correspondence Theory
2-Constructivist Approach
3-Charmaz
4-Bruner and Reissmann
5-Vadakste
ادامه دارد...
نویسنده: بایبا بیلا
Baiba.bela-krumina@lu.lv
پژوهشگر موسسه فلسفه و جامعه شناسی دانشگاه لاتویا
مترجم: علی فتحعلی آشتیانی
منبع:سومن آنتروپولوجی، نشریه انجمن مردمشناسی فنلاند، سال 32ام، شماره 4، زمستان 2007، صص:33-24
SUOMEN ANTROPOLOGI, Journal of the Finnish Anthropological Society, Volume 32, Number 4, WINTER 2007, pp: 24-33