چكيده: پس از پيروزي انقلاب روابط ايران و كشورهاي حاشيه خليج فارس با فراز و فرودهاي فراواني مواجه گرديد. برخي كشورها سطح روابط و مناسبات خود را به پايينترين سطح رساندند. كشور پادشاهي عمان با آنكه در ابتدا سطح روابطش پايين و در حد كاردار بود ولي به تدريج به دليل اهميت و توانمندي در ايفاي نقشهاي مهم منطقهاي سطح روابطش را از كارداري به سفارت ارتقاء داد. در اينجا بخشهايي از خاطرات حاج محمد عرب معاون اداري مالي وزارت امور خارجه (66-1360) و اولين سفير ايران در مسقط (72-1367) را با كمك جمعي از ديپلماتها و همكاران آن مقطع در نمايندگي ايران به تصوير درآمده است. از مسائل مهم اين مقطع تاريخي حكم ارتداد سلمان رشدي و برقراري مجدد روابط ايران و عربستان و پيگيريهاي قطعنامه 598 ايران وعراق ... است.
كليد واژه: سلطان قابوس ، نمايندگي ايران ، حاشيه جنوبي خليج فارس
مقدمات سفارت عمان
شوراي معاونين در جلسهاي مرا به عنوان اولويت سفير به کشور عمان معرفي كرد و چند روز بعد با پيگيريهاي دوست قديمي جناب آقاي بختيارينيا پذيرش آمد.
خانوادهام به دليل شهادت حسن و نبودن امکانات در عمان، با رفتن من مخالف بودند؛ چرا که قبل از دوران سلطنت سلطان قابوس، عمان آب، برق، تلفن و ماشين نداشت و بيابان برهوتي بيش نبود.
قبل از رفتن من به عمان، آقاي يوسف بن علوي(1) وزير مشاور در امور خارجي عمان در رأس هيئتي به ايران آمد. هنگام ورود ايشان به ايران، من به عنوان سفيري که قرار بود به کشور آنها بروم او را همراهي كردم. آقاي باتمانقليچ نيز به عنوان مترجم همراه ما بود.
بهدستور مسئولين کشور قرار شد آقاي يوسف بن علوي و همراهان را به اصفهان، رامسر و مشهد ببريم. اين سفرها انجام شد و خاطرات خوبي برايشان به جا ماند.(2)
جهت ملاقات با آقاي منتظري در بعد از ظهر يکي از روزهاي گرم مرداد، عازم قم شديم. مسير اتوبان قم بسيار گرم بود و ما مجبور بوديم سر آقاي يوسف بن علوي را با صحبت گرم کنيم. من با ايشان صحبت ميكردم و آقاي باتمانقليچ هم ترجمه ميكرد.
در منزل آقاي منتظري در استکانهاي کمر باريک پنج عدد چايي آوردند. من گفتم: «ما شش نفريم». کسي که چاي را آورد گفت: «ما پنج تا استکان بيشتر نداريم!» آقاي باتمانقليچ نيز ماجرا را براي آقاي علوي به عربي ترجمه کرد.(3)
پس از ملاقات با آقاي منتظري(4) ، هنگام خداحافظي، من پس از معرفي مترجمم به آقاي منتظري گفتم: «اين باتمانقليچ که به اين خوبي ترجمه ميکند بچهي همين قم خودمان است.» آقاي منتظري هم با همان لحن شيرين اصفهاني خودش به مزاح گفت: «آن وقت شما اسمتان عرب است و عربي بلد نيستيد.» خنديديم و همه بيرون آمديم.(5)
قبل از رفتن به عمان، با اکثر مسئولين كشور از جمله آيتالله خامنهاي خداحافظي كردم. ايشان فرمودند: «شما جوان و تازه كار نيستيد كه خيلي ريز مسائل را برايتان توضيح دهم. از نظر سني هم جا افتاده و سالها معاون وزير و كار كشته هستيد، ما از شما توقع حزباللهي شدن سلطان قابوس را نداريم اما اميدواريم روابط ايران و عمان را تقويت و سطح روابط را بالا ببريد تا در هنگام بازگشت شما به ايران، آنها سفير انتخاب شدهي پس از شما را ظرف كوتاهترين مدت بپذيرند.» ايشان با اطلاع از مذهب آنجا به من فرمودند: «در آنجا در مورد مذهب رسمي آنجا (مذهب اباضيه) تحقيق نماييد و نتيجه را براي من بفرستيد.»
همچنين ايشان فرمودند: «آقاي عرب! براي آوردن سلطان قابوس به ايران تلاش بسياري بنما».
بسيار تعجب كردم زيرا توصيهي همه به من اين بود که با سلطان (از متحدان و نوچههاي شاه) صحبت نكنم. گفتم: «ببخشيد حاج آقا شما فكر نميكنيد يك مقداري زود باشد؛ مردم هنوز آمادگي پذيرش دعوت سلطان قابوس را به دست نياوردهاند. هنوز چند سال بيشتر از انقلاب نگذشته مردم ناراحت ميشوند و ممكن است اعتراض كنند».
ايشان فرمودند: «نه آقاي عرب، چنين فكري نكن، مردم ما را قبول دارند و حركت ما را ميپذيرند.»(6)
همچنين با آقايهاشميرفسنجاني رئيس مجلس شوراي اسلامي، نيز ملاقات داشتم که در اين ديدار ايشان در مورد مسائل مطرح شده رهنمودهاي لازم را ارائه كردند.(7)
در ملاقات با آيتالله گلپايگاني نيز، ايشان از چگونگي مذهب آنجا سؤال كردند. من و حاج آقا جواد همزمان گفتيم آنها فرقهاي از خوارج هستند و ممكن است براي شما خطر جاني داشته باشند. اما من روابط خوبمان با عمان را برايشان عرض کردم و گفتم پس از تحقيق نتايج را برايتان ميفرستم. ايشان هم مرا دعا فرمودند.
هنگام خداحافظي با آيتالله مرعشينجفي در روز قبل از پرواز به عمان، آقاي دکتر مرعشي همراه با يكي از مسئولين داخلي دفترشان نيز در آنجا حضور داشتند. ايشان با شرح مفصلي از اولين خوارج در زمان حضرت علي (ع) بيشترين اطلاعات را در اختيار من قرار دادند.
همچنين اضافه فرمودند: شما در اين مأموريت بايد نهايت دقت را داشته باشيد؛ چراکه كمتر كسي در طول تاريخ از مذهب عمانيها اطلاع دارد. حتي در كتابخانهي ما هم كتابي در مورد اين مذهب وجود ندارد. آنها بيشتر از پنجاه كتاب فقهي دارند كه شما اگر براي ما بفرستيد ما هم در مقابل كتابهايمان را براي كتابخانهي آنها ميفرستيم. ميتوانيد از مفتي آنجا بخواهيد كه كتابها را در اختيار شما قرار بدهند. در آخر پس از دعا پرسيدند: «خدمت امام رسيدهاي؟» گفتم: «بله و فردا پرواز دارم، جهت خواندن دعاي سفر خدمت شما رسيدهام» و با دعاي ايشان ما رهسپار عمان گرديديم.
سفارت عمان (8)
در آغاز مأموريت بهدليل دعوت آقاي فومني سفير ايران در ابوظبي از مهرآباد به دبي(9) پرواز كردم و در دبي با سر كنسول آقاي اشرفاسلامي شب به منزل آقاي فومني رفتيم. فرداي آن روز دكتر ولايتي در تماس تلفنياي به من گفتند: «تو چرا هنوز نرفتي؟» گفتم: «عجلهاي ندارم، فردا ميروم.» گفتند: «آقاي يوسف بن علوي در تماس تلفني به من گفتهاند پنج سفير از چهار ماه قبل براي دادن استوارنامه در نوبت هستند، اگر آقاي عرب خودش را ظرف بيست و چهار ساعت آينده برساند من ميتوانم او را نفر بعدي قرار دهم تا ايشان بتواند ظرف بيست و چهار ساعت آينده استوارنامهي خود را تقديم نمايد.» اين اتفاق بسيار نادر است چرا که پذيرفتن استوارنامه در كشورهاي عربي هر ساعت و هر وقت مقدور نيست. آنها بسيار مقيد هستند و سفير تا زمان تحويل استوارنامه بههيچ مهماني و تشريفاتي دعوت نميشود. من بهدستور دكتر ولايتي همان روز، دوم آبانماه از ابوظبي به دبي و شارجه و از آنجا به تنهايي به مسقط پرواز كردم. ساعت هفت به مسقط رسيدم. پس از استقبال اعضاي سفارت و انجام تشريفات وزارت خارجه، فرداي آن روز رونوشت استوارنامهام را طبق قانون و مقررات به وزير خارجهي عمان دادم.
حکومت سلطنتي عمان با برخورداري از نظام تشريفاتي و انضباط انگليسيها در بسياري از امور خود پيرو روش آنها هستند.
در اين کشور ابتدا طي مراسمي نمايندهي تشريفات دربار در رزيدانس (اقامتگاه) سفير حضور پيدا كرده و توضيحات لازم را در مورد نحوهي اجراي مراسم به او ميدهد.(10) براي همين، فردي از تشريفات دربار، تعليماتي به من داد اعم از اينکه كجا بايد بايستم و چه كار بايد انجام دهم. پس از آن، ماشينهاي دربار همراه با نه نفر اسكورت موتور سوار به منزل آمدند و باتشريفاتي خاص مرا به دربار بردند.
در جلسهي تقديم استوارنامه، آقاي باتمانقليچ بهعنوان مترجم و آقايان حاجيان و بختيارينيا و مأمور رمز نيز حضور داشتند.
در راه كاخ العلم مردم در حاشيهي خيابان دست ميزدند؛ گويي يك شخصيت مهم خارجي به آنجا آمده است. وقتي که وارد حياط كاخ شديم، سرود ملي ايران را نواختند و ما در جايگاههاي خود ايستاديم.(11)
همزمان با من، سفير عراق و سفير اردن و پاکستان هم آمده بودند. زيرا آنها جهت صرفهجويي در هزينهي مراسم، چند سفير را با هم جمع ميکردند که البته هر کدام از سفرا را جداگانه با اين مراسم و آيين و تشريفات وارد ميكردند.
ترتيب پذيرش براساس ترتيب ورود سفير است. بر فرض اگر سفير ايران قبل از سفير عراق آمده باشد حتي به يک نصفه روز يا چند ساعت وارد شده باشد، قبل از آن پذيرفته ميشود.(12) قبل از من سفراي ديگر از جمله سفير پاكستان از دربار خارج شده بودند.
پس از سان ديدن، طبق سنت و آموزشهاي تعليم داده شدهي قبلي، به اتفاق رئيس تشريفات وارد سالن شديم و در محل تعيين شده، ايستاديم و متن مودتآميز را خواندم. در اين متن وجوه مشترک روابط و همچنين سعي سفير بر انجام امور، به نفع دو کشور ذکر ميشود. در مقابل سلطان هم متني نيم صفحهاي در همين رابطه را خواند. پس از خواندن متن و تقديم استوارنامه(13) من با سلطان دست دادم و به سرجايم برگشتم.(14)
پس از آن به همراه سلطان در صدر سالن نشستيم و با ايشان قهوه خورديم. در آنجا از حلواي مخصوص عماني براي من آوردند که آن را بايد با دو انگشت دست برميداشتيم. بعد براي شستن دستها کاسهي آب گرم آوردند و حولهاي به من دادند تا دستهايم را خشک کنم. صحبتهايي شد که همه حالت تشريفاتي داشت.
طبق معمول همهي سفرا، من با اظهار اميدواري از پشتيباني سلطان و دولت عمان در توسعهي روابط ايران و عمان تأکيد كردم.(15)
رسم بود که سفير مدت يک ربع با سلطان صحبت ميكرد اما صحبت ما حدود نيم ساعت طول کشيد و اين خود يک نكتهي مثبت بود.(16)
در آخرين مرحلهي مراسم، دستگاه بخور آوردند. هر کس با دستهايش مقداري بخور به سر و صورت و بيني خودش ميبرد و استنشاق ميكرد. بعد از اين مراسم ما خداحافظي کرديم. سلطان چند قدم ما را همراهي کرد. بعد گلاب آوردند تا ما با گلاب دستهايمان را بشوييم.
صحبت گلاب شد. سلطان گفت گلاب شيراز ايران خيلي معروف است. او خواست به اين وسيله آشنايي خودش را با ايران قبل از انقلاب بيان کند. پس آن، هنگام خروج و خداحافظي، دفتر يادبود را امضا کرده و از آنجا خارج شديم.(17) اين مراسم از صبح تا بعد از ظهر طول کشيد.
قبل از دادن استوارنامه ما نميتوانستيم به ماشينمان پرچم بزنيم اما در هنگام برگشت ديديم که به ماشينهايمان پرچم زدهاند و با اسکورت ما را به اقامتگاه بازگرداندند. اين مسئله در آنجا يک امتياز اجتماعي محسوب ميشود و خيلي براي آنها مهم است.(18)
پس از دو سه روز اقامت در عمان، از طرف تشريفات به استقبال از عطاس رئيسجمهور يمن جنوبي دعوت شدم.
در آنجا همهي سفراي كشورهاي مقيم بايد در تشريفات شركت ميكردند و در صورت عدم حضور بازخواست ميشدند. در اين تشريفات ابتدا درباريان و پس از آنها به ترتيب وزرا، سفرا و شيوخ در حالت ايستاده استقبال مينمايند و ميتوان گفت که از همان روز من کار خود را در عمان آغاز كردم.
در زمان شاه، سلطان قابوس منزلي را براي اقامتگاه سفارت به ايران داد. سفارت هم در يک ساختمان قديمي اجارهاي بود. پس از انقلاب، سفير زمان شاه از سفارت رفت و شخص خاصي در آنجا نبود. مسئولين خيلي رده پايين در حد دفتردار آنجا را اداره ميکردند. دولت عمان ساختمان سفارت را پس گرفت و اعضاي آن مجبور شدند به يک ساختمان محقر و استيجاري بروند.
پيش از من آقاي بختيارينيا(19) در عمان كاردار بود. من اصرار داشتم که ايشان بهعنوان يک شخص مفيد باز هم در نمايندگي باقي بماند به همين دليل پس از ورود، بهعنوان دبير در سفارت حضور داشت.
از زمان شاه زميني در منطقهي ديپلماتيك به متراژي حدود ده هزار متر مربع به سفارت ايران اختصاص يافته بود، ولي بهدليل سرد شدن روابط بهحال خود رها شد که آقاي بختياري نيا دوباره بحث زمين را مطرح كرد و دولت عمان با اينکه ما سند و مدرکي از زمين نداشتيم، پذيرفت که آن را در اختيار ما بگذارد. اقدامات اوليه صورت گرفت و من هم در دورهي معاونت اداري ماليام سعي داشتم که در طراحي اين ساختمان بيشتر از معماري ايراني استفاده شود و براي هر قسمتي متخصصين فن از قسمتهاي مختلف ايران را اعزام داشتم(20) و با حضور خودم در اين نمايندگي بهتدريج کار ساخت ساختمان سفارت و اقامتگاه جدي شد.
ما عليرغم داشتن روابط تيره با آمريکا، مصر و اردن همسايه بوديم. همكاران من در آنجا همچون آقايان محسن باوفا، خسرو حاجيان، محمدحسين باتمانقليچ و احمد نويدنيا بسيار زبده و پركار بودند. از اين رو در شرايط متفاوت، من روزي دو سه مرتبه با سفرا يا مقامات به مسقط آمده و ملاقات داشتم.
من با سعي بر گزارش روز به روز سطح روابط ايران با منطقه، هر سه ماه يك بار گزارش مفصلي ارائه ميدادم.
در 16/8/1367 قائم مقام وزيرامورخارجه، آقاي بشارتي پيام رئيسجمهور کشورمان در مورد تحولات جاري منطقه و روابط دو کشور و حفظ امنيت در منطقه را تسليم سلطان قابوس كرد.(21)
يک هفته پس از آن، کاردار سفارت عمان با معاون مخابراتي وزارت پست و تلگراف و تلفن ديدار كرد(22).
در آذرماه سال 1367 يک ماه پس از ورود من به عمان، موافقتنامهاي در جريان سفر يک هيئت ايراني در عمان منعقد و يک کميسيون مشترک نيز براي تحکيم همکاري ميان دو کشور تشکيل گرديد و هواپيمايي ايران هر هفته يک پرواز رفت و برگشت ميان شيراز و مسقط داشت.(23)
در 3/10/1367 من در ملاقاتي با عبدالعزيز الرواس(24) وزير اطلاعات و تبليغات عمان پيرامون روابط مستحکم بين دو کشور همسايه در زمينههاي مختلف مذاکره كردم که پس از آن آقاي بختيارينيا در زمينهي روابط اقتصادي و مبادلات بازرگاني دو کشور با آقاي سالم بن عبدالله الغزالي ديدار كرد(25).
در بهمن ماه، دکتر ولايتي و هيئت همراه در راه بازگشت از سازمان ملل متحد در نيويورک وارد مسقط پايتخت عمان شدند که مورد استقبال وزير امورخارجه و جمعي از مقامات وزارت خارجهي عمان و اعضاي سفارت قرار گرفتند. دکتر ولايتي در مدت اقامت خود با مقامات عاليرتبهي عماني از جمله سلطان قابوس ملاقات كرد.
در ديدار با سلطان قابوس، آقاي دکتر ولايتي با اشاره به روابط خوب دو کشور، آمادگي ايران را براي گسترش روابط اعلام كرد. همچنين مواضع ايران دربارهي مسائل منطقهاي و بينالمللي بهخصوص روند مذاکرات ايران و عراق دربارهي قطعنامهي 598 سازمان ملل متحد و اوضاع افغانستان و لبنان را تشريح نمود.
وي همچنين از ارسال پيام تبريک توسط سلطان قابوس بهمناسبت دهمين سالگرد پيروزي انقلاب اسلامي ايران، تشکر کرد.
سلطان قابوس نيز ضمن خوشامدگويي به وزير خارجهي کشورمان با اشاره به روابط تاريخي دو کشور، روابط را خوب توصيف و آمادگي کشور عمان براي گسترش هر چه بيشتر روابط با جمهوري اسلامي ايران را اعلام نمود. وي با اشاره به افغانستان، تلاشهاي جمهوري اسلامي ايران براي ايجاد وحدت بين مجاهدين افغاني را تحسين كرد و فعاليتهاي بهعمل آمده براي خاموش کردن درگيريهاي بين مسلمين در لبنان را مورد تمجيد و قدرداني قرار داد. سلطان عمان همچنين ضمن ابراز خوشحالي از برقراري آتش بس بين ايران و عراق در رابطه با خليجفارس اظهار اميدواري کرد با همکاري کشورهاي منطقه، امنيت و صلح کامل و با دوام در منطقه ايجاد شود.(26)