دکتر سید محمد صادق سلطانی طباطبایی بروجردی که همه او را با نام «صادق طباطبایی» می شناختند. روز دوم اسفند ماه جاری پس از یک دوره مقاومت ستودنی در برابر بیماری سرطان، دار فانی را وداع گفت و به دیدار معبود شتافت.
برای کسانی که در حوزه تاریخ شفاهی فعالیت دارند، صادق طباطبایی همواره سوژهای ارزشمند بود. چرا که درباره بسیاری از موضوعات مرتبط با انقلاب اسلامی، خاطرات فراوانی برای گفتن داشت.
تبار خانوادگی، پایه گذاری انجمن اسلامی دانشجویان آلمان، عضویت در شورای مرکزی اتحادیه انجمن های اسلامی دانشجویان اروپا، ارتباط دائم و نزدیک با امام موسی صدر و امام خمینی(ره)، مسئولیت در دولت موقت، نقشآفرینی در تهیه سلاح برای نیروهای نظامی ایران در سال های دفاع مقدس، دوستی با چهره های برجسته نظام، فعالیت های علمی و فرهنگی و هنری و انواع دیگری از سوابق، موقعیتی ممتاز برای او ایجاد کرده بود.
صادق طباطبایی با چنین موقعیتی، برعکس بسیاری از همقطاران خود، نه تنها مخالفتی با طرح خاطرات و پاسخگویی به سؤالات محققان نداشت که همیشه با گشادهدستی محفوظات خود را در اختیار آنان قرار می داد و در بیان خاطراتش شجاعتی مثال زدنی داشت. به نظر من آنها که خاطره نمیگویند و یا خود را در معرض پرسش قرار نمیدهند و یا خاطراتشان را با انواع ویرایشها منتشر میکنند از شجاعت چندانی برخوردار نیستند (حتی اگر مدعی شوند که بنا به مصالحی غیرشخصی چنین رفتار میکنند).
صادق طباطبایی چون دربند نام و نان و عنوان و جناح نبود به مصلحتی غیر از «تاریخ انقلاب» فکر نمیکرد و به همین دلیل از بیشترین استقبال برای بیان خاطراتش مواجه بود و شاید عنوان «خاطره گوی انقلاب» که یکی از روزنامه ها پس از درگذشتش به او اعطا کرد، چندان بیراه نبود.
تازهترین تصاویری که تلویزیون جمهوری اسلامی در روزهای اخیر از وی پخش کرد، نشان میداد که صادق طباطبایی حتی در دوران بیماری و شرایط جسمی نامساعدی که داشت، همچنان آماده گفتن خاطرات بود.
از این نظر او الگویی کم نظیر برای همه صاحبان خاطره به شمار می آید. سیاستمدار شیک پوش و خوشسیمای معاصر، علاوه بر مصاحبهها و سخنرانیهای متعدد، بخشی از خاطرات سالهای مبارزات دانشجویی، ارتباط با امام موسی صدر و شکل گیری نظام جمهوری اسلامی را سال 1389 در سه جلد منتشر کرد که بارها تجدید چاپ شد. او همیشه از تلاش برای آمادهسازی جلد چهارم و پنجم که درباره حوادث و تحولات پس از انقلاب است نیز خبر میداد. یادم هست گاهی به همین مناسبت از دیگران میخواست تا سند و یا مطلبی را برایش پیدا کنند. علت این کار را که از او پرسیدم. گفت: «می خواهم به آنچه در ذهن دارم مطمئن شوم و اگر شبهه و نکتهای هست آن را برطرف کنم.» او به مستندسازی خاطراتش اهمیت می داد.
یک بار افرادی که خود میدانست چه کسانی هستند، اسناد و مدارکی را از خانهاش برده بودند. همیشه از بردن آنها نه به دلیل محتوای سیاسی و یا امنیتیشان که به دلیل آن که مرتبط با بخشی از تاریخ معاصر و خاطراتش میشد ناراحت بود و دوست داشت نسخهای از آنها به او بازگردانده شود تا در خاطراتش استفاده کند.
یکی دیگر از غصههایش در همین زمینه به یغما رفتن اسناد و بایگانی «اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان اروپا» بود که همواره به تلخی از آن یاد میکرد. همه اینها نشان میداد که او برای ثبت رویدادها و ضبط خاطرات و تدوین تاریخ اهمیتی فوقالعاده قائل بود.
از دیگر ویژگیهای بارز او در جلسات ضبط خاطره آن بود که در اولین دیدار با مصاحبه گر صمیمی می شد و همه گونه همکاری را با او به عمل می آورد. شماره تلفنهای همراه و منزل و ایمیلش را خیلی زود تحویل میداد تا هیچ محدودیتی برای ارتباط وجود نداشته باشد. یادم هست چندبار تلفنی از او درباره برخی موضوعات پرسشهایی را مطرح کردم که با صمیمیت پاسخ آنها را داد. برایش مهم نبود که مطلب به نقل از چه کسی منتشر میشود مهم این بود که قطعهای از تاریخ را از تحریف مصون بدارد.
او محقق را در طرح پرسش با هیچ گونه محدودیتی مواجه نمی کرد. از مسایل شخصی تا مسایل سیاسی و امنیتی را به راحتی پاسخ میداد. همواره با لبخند و متانت خاطراتش را میگفت. حتی زمانی که یادآوری خاطرهای متأثرش می ساخت، لبخند از صورتش محو نمیشد. همیشه با ادب و احترام خاصی برخورد میکرد. از دانش و اطلاعات مصاحبهگر به ذوق میآمد و مطالبی همراه با تشویق به او بیان میکرد. برای گفتن خاطره و انجام مصاحبه، زمانی را انتخاب می کرد که از بیشترین انرژی و حوصله برخوردار باشد و هیچ چیز مانع تشکیل جلسه و یا ادامه آن نشود.
با اقتضائات و ضرورتهای یک مصاحبه به خوبی آشنا بود. با هیچ یک از مقدمات و مؤخرات مرتبط با ضبط مخالفت نمیکرد. تلفنها را معمولاً پاسخ نمیداد. با کسی غیر از اعضای جلسه قرار نمیگذاشت و خوب میدانست که بخشی از جلسه را برای رفع خستگی باید به گعده تبدیل کند و در این لحظات باید مطالبی را متناسب با ذائقه مصاحبهگر بگوید. اگر از او عکس، سند و یا فایلی مطالبه میشد، خیلی راحت در اختیار قرار میداد.
معمولاً پیش از آغاز مصاحبه، محورها و موضوعات را با مشورت تعیین میکرد تا بحث در مسیری مشخص قرار گیرد. به همین دلیل دقت داشت که از چارچوب تعیین شده خارج نشود. گاهی درباره کیفیت مصاحبه هم سؤال میکرد تا اگر نقص و یا اشکالی هست برطرف شود.
در بیان خاطرات پیرامون دیگران از دایره انصاف خارج نمی شد. ادبیات او اساساً تند و گزنده نبود. اگر چه نقدهای جدی به برخی افراد داشت.
به هرحال صادق طباطبایی مرد خاطرهگوی انقلاب برای همیشه رفت و خود به خاطره تبدیل شد.
یادش گرامی
حمید قزوینی