شماره 45 | 11 آبان 1390 | |
خاطرهگويي و خاطرهنويسي پيشينهاي طولاني در تاريخ بشر دارد، اما در دوران اخير شاهد رواج و گسترش بيشتر آن هستيم. نهضت ملي شدن نفت يکي از حوادث مطرح در تاريخ معاصر ايران ميباشد که از منظر فعالان سياسي، تعابير و بيانهاي گوناگوني يافته است که نتيجه آن فراهم شدن مجموعهاي بسيار غني از مواد اوليه تاريخنگاري بوده است. با اين همه ارائه تصويري درست از نهضت و مشخص کردن سهم هر کدام از گروههاي فعال در اين واقعه، نقد و روايتهاي مختلفي را ميطلبد تا انگيزهها، اهداف و نوع فعاليت هر گروه در جريان مذکور روشن شود. در نهضت ملي شدن نفت افراد و گروههاي مختلف با افکار و گرايشهاي سياسي گوناگوني مشارکت داشتهاند که بازشناسي و معرفي چهره حقيقي آنان از ملزومات تاريخنگاري نهضت ملي است.
در اين ميان يکي از افرادي که در مسئله ملي شدن صنعت نفت مطرح گرديد دکتر مظفر بقايي ميباشد. چهره و شخصيت وي مشخصات بارزي دارد که گروهي را به دشمني مفرط وگروهي را به دوستي شديد، کشانده است. آنچه از حوادث و رويدادهاي آن دوره باقي مانده است چيزي جز خاطرات غبار گرفته شاهدان آن نيست. يکي از راههاي بررسي و عملکرد مظفر بقايي بازخواني خاطرات يکي از نزديکان و محرمان وي يعني مرحوم مرتضي کاشاني است. خاطرات ايشان به عنوان يکي از فعالان سازمان نگهبانان آزادي و حزب زحمتکشان که سمتهايي از جمله رئيس کميسيون تفتيش، عضويت در هيئت اجرائيه حزب زحمتکشان در تهران به رهبري مظفر بقايي را برعهده داشت و همچنين ارتباط بسيار نزديک وي با مظفر بقايي ميتواند زمينهساز آشنايي با فضاي آن دوره و آشکارکننده گوشهاي پنهان از تاريخ اين مقطع باشد.
کتاب حاضر نخستين پژوهشي است که بر مبناي اسناد مرحوم مرتضي کاشاني صورت گرفته است و ابعاد جديدي از تحولات سياسي جامعه را در معرض داوري عموم قرار ميدهد و بدينسان تاريخنگاري معاصر ايران را غناي بيشتري ميبخشد. لازم به ذکر است که کتاب خاطرات و اسناد مرتضي کاشاني توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامي در سال 1390 به زيور طبع آراسته گرديد. با توجه به آشنايياي که با جناب آقاي مهرجو تدوينگر خاطرات مرتضي کاشاني داشتم با ايشان تماس گرفته درخواست ملاقات نمودم. بدين منظور مصاحبهاي با ايشان صورت گرفت؛ باشد که مورد قبول خوانندگان قرار گيرد.
ــ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ. بنده نيز از انجام اين مصاحبه بسيار سپاسگزارم. روش اين پژوهش بايد گفت که روش اين پژوهش بدين صورت هست که ابتدا بنده متن خاطرات و اسناد ايشان را از آرشيو مرکز اسناد دريافت کردم و پس از مطالعه کامل متن، براساس ترتيب تاريخي و موضوعي در ذيل عناوين منظم، سازماندهي و نکات مبهم و تاريکي را که در کتاب بسيار زياد بود با کمک منابع کتابخانهاي معتبر و همچنين اسناد موجود مربوط به ايشان مرتفع کردم. لازم به ذکر است که قبل از شروع تدوين خاطرات مرحوم کاشاني بيش از ده کتاب و مقاله در مورد حزب زحمتکشان و مظفر بقايي مطالعه کردم که از جمله ميتوان به: «خاطرات سياسي مظفر بقايي کرماني»، «زندگي و مبارزات مظفر بقايي»، «استيضاح حسين مکي، دکتر مظفر بقايي و ابوالحسن حائريزاده از دولت آقاي محمد ساعد»، «نامه محرمانه دکتر عيسي سپهبدي به دکتر مظفر بقايي»، «از زحمتکشان تا آزادانديشان»، «مظفر بقايي به روايت اسناد ساواک»، «بازي دوگانه بقايي» اشاره داشت.
هدف بنده هم از تدوين اين کتاب، آشنايي با نقش مرحوم مرتضي کاشاني در حزب زحمتکشان به واسطه رابطه بسيار نزديکي که با دکتر مظفر بقايي داشت و همچنين چگونگي تشکيل حزب زحمتکشان و فعاليتهاي آن بهويژه در مورد فعاليتهاي دکتر مظفر بقايي بر ضد مصدق، موضوع ملي شدن صنعت نفت، دخالت بقايي در قتل سرتيپ افشارطوس و اطلاع داشتن وي از کودتاي نوژه و موارد نادر بسياري ديگر است که باعث روشن شدن زواياي تاريک و پنهان تاريخ معاصر ايران جهت استفاده محققين و پژوهشگران اين دوره ميباشد.
□ آقاي مهرجو کتاب خاطرات مرتضي کاشاني شامل چند فصل ميباشد و در اين فصول به چه مواردي پرداختهايد؟
ــ کتاب شامل دوازده فصل ميباشد که در اين فصول به تحصيلات، اختراعات و مشاغل مرتضي کاشاني چگونگي ورود وي به عرصه سياست و آشنايي با آيتالله کاشاني و مظفر بقايي، فعاليت در روزنامه شاهد و گفتههاي بديعي در مورد قتل محمد مسعود، تشکيل نهضت ملي نفت، چگونگي به قتل رسيدن رزمآرا، نقش بقايي در ملي شدن نفت، محافظت مرتضي کاشاني پس از قتل رزمآرا از بقايي به مدت ۱۱۷ شب که اين مدت ناگفتههاي نادر و فوقالعادهاي را شامل ميشود، پيشنهاد تشکيل حزب توسط مرحوم کاشاني به مظفر بقايي، اختلافات در حزب، مسئوليتهاي کليدي وي در حزب زحمتکشان، مأموريت از جانب بقايي براي دستگيري نواب صفوي، توطئههاي زيرزميني بقايي عليه دکتر مصدق، آشنايي با محمد نخشب، ناگفتههايي از ۳۰ تير، ورود خليل ملکي و جلال آلاحمد به حزب زحمتکشان و جدايي اين دو از حزب و همچنين تشکيل نيروي سوم توسط ملکي، توطئه 9 اسفند و نقش بقايي، رابطه نزديک بقايي با محمدرضاشاه، پيشنهاد شاه به بقايي براي پست نخستوزيري، تلاش بقايي براي اعدام قوامالسلطنه، ماجراي قتل افشارطوس، نامه آيتالله کاشاني به دکتر مصدق، کودتاي ۲۸ مرداد، تبعيد بقايي به زاهدان بعد از کودتا توسط زاهدي، دستگيري اعضاي حزب بعد از کودتا، مسئوليت تشکيلات حزب زحمتکشان تهران و استعفا از آن، احضار به ساواک، مخالفت بقايي با امام خميني، مسئوليت حزب زحمتکشان چند ماه قبل از انقلاب، تلاش بقايي براي توقف انقلاب، رياست مؤسسه مخترعين، نوشتن نامه به حجتالاسلام و المسلمين محمدي ري شهري وزير اطلاعات وقت، وضعيت حزب زحمتکشان بعد از انقلاب، رابطه بقايي و شهيد حسن آيت، بقايي و کودتاي نوژه، جدا شدن از بقايي و سرانجام فوت مرتضي کاشاني در سال ۱۳۸۶ پرداختهام که عمده مطالب فوقالعاده و نادر است.
□ در ارتباط با موقعيت خانوادگي و تحصيلات و اختراعات مرحوم مرتضي کاشاني مواردي را بفرماييد؟
ــ همانطور که در اين کتاب خواهيد خواند، ايشان در سال ۱۳۰۱ در تهران به دنيا آمدند. پدرشان محمد نام داشت و پيشه ايشان هم بلورفروشي بود. آقاي کاشاني در مورد پدرشان گفتهاند که وي مخالف رضاشاه و طرفدار آيتالله خالصيزاده بود. نکته جالب اينکه پدرشان مدتي هم در تبعيد به سر بردند که علت آن هم گويا زدوخوردي بوده که با يکي از افسران رضاشاه داشته است. درباره تحصيلات مرحوم کاشاني بايد بگويم که تحصيلات آکادميک نداشتند ولي سپري کردن دوران مدرسه در مدارس تدين، شرف محمدي، مدرسه صنعتي ايران و آلمان و هنرستان راهآهن ميتونه داراي اهميت باشه. پس از آن هم که به عنوان تکنسين و سرپرست دانشکده فني، که گمان ميکنم رياست آن را مهندس بازرگان برعهده داشت، وارد دانشگاه تهران شدند. البته ايشان اختراعاتي هم داشته که مهمترينش ساخت لکوموتيو در اداره تخشايي ارتش (اداره تسليحات) و بازديد رضاشاه از اين اختراع بوده و جالب اينکه به خاطر همين اختراع از رضاشاه هديهاي هم دريافت کرد و همين باعث بخشودگي پدرش از جانب رضاشاه و برگشت وي از تبعيد بود. ضمن اينکه ايشان دستگاه تلمبه آبي هم ساخته بودند که به گفته خودشان در باغ مهندس رياضي آن را آزمايش کرده بودند.
□ در ارتباط با چگونگي وارد شدن مرحوم کاشاني به مسائل سياسي و همچنين آشنايي وي با مظفر بقايي بفرماييد.
ــ البته به گفته خودِ آقاي کاشاني قبل از آشنايي با مظفر بقايي در ميتينگهايي که در منزل آيتالله کاشاني در دفاع از فلسطين برگزار ميشد، به عنوان انتظامات فعاليت ميکرد. پس از آن هم در سازمان نگهبانان آزادي و حزب زحمتکشان بهطور جدي به فعاليت پرداخت و مسئوليتهاي مهمي هم در حزب زحمتکشان داشت. که از جمله ميتوان به عضويت در هيئت اجرائيه حزب، مسئوليت تشکيلات تهران، رياست گارد حزب و همچنين مسئول کميسيون تفتيش حزب اشاره کرد. گويا در اواسط سال ۱۳۵۶ هم بقايي کاملاً حزب را اختيار کاشاني گذاشته بود و از وي خواسته که هرگونه صلاح ميداند حزبي را که البته فقط نام حزب را يدک ميکشيد، اداره کند.
□ فصل سوم کتاب به ملي شدن صنعت نفت ميپردازد. آقاي کاشاني در خاطرات خود معتقدند که بقايي طرفدار ملي شدن نفت نبود؛ لطفاً در اين مورد توضيح دهيد؟
ــ بله! ايشان دلايل خوبي هم براي ادعايشان آوردهاند و گفتهاند که وقتي شعار ملي شدن نفت داده شد عدهاي با اين پيشنهاد مخالفت کردند و گفتند که اين شعار انگليسيهاست! يکي از اين مخالفين هم دکتر بقايي بوده که زير بار نميرفته و ميگفته اين شعار، انگليسي است. اصلاً بقايي نظرش در مورد نفت اين بود که ما بياييم و روي قرارداد گس ـ گلشاييان چانه بزنيم و اگر هم خيلي مجاهدت کنيم خواهيم توانست به ميزان پولي که به موجب قرارداد گس ـ گلشاييان به ما ميدهند، مبلغي اضافه کنيم تا منافع ما رو تأمين کنه. البته بقايي بعدها با ملي شدن صنعت نفت موافقت کرد ولي تا يک ماه با آن موافق نبود و ترديد داشت و ميگفت که اين شعار، شعار انگليس است.
□ در ارتباط با ترور رزمآرا و اينکه چه کساني مسبب ترور وي بودند نظرات مختلفي ارائه شده است؛ گروهي رزمآرا را متهم به زمينهچيني براي کودتا عليه شاه دانسته و در نتيجه عاملين قتل وي را به تحريک دربار ميدانند، گروهي ديگر قتل رزمآرا را با مسئله نفت در ارتباط دانسته و عاملين قتل وي را نيز طرفداران نهضت ملي شدن نفت ميدانند. آقاي کاشاني در خاطراتشان کدام يک از اين دو مورد را درباره قتل رزمآرا بيان ميکنند؟
ــ در مورد اينکه ترور رزمآرا به نهضت ملي شدن نفت ارتباط دارد شکي نيست؛ زيرا مهمترين سد در به سرانجام رسيدن نهضت ملي شدن نفت همين رزمآرا بود که توسط فدائيان اسلام و با موافقت آيتالله کاشاني از سر راه برداشته شد. در مورد اينکه قتل رزمآرا به تحريک عاملين دربار بوده، آقاي مرتضي کاشاني اشارت خوبي کرده. ايشان گفتهاند که يکي از مخالفان سرسخت رزمآرا، شاپور عليرضا بوده که گويا خيلي هم از رزمآرا ميترسيد. آقاي کاشاني از جانب يکي از دوستانشان نقل ميکند که در مجلسي عليرضا پهلوي در مورد رزمآرا صحبت ميکرده و موقع صحبت کردن از ترس رزمآرا لبش ميلرزيد. آقاي کاشاني عقيده دارند که رزمآرا ميخواست بر ضد شاه کودتا کند زيرا رابطه نزديکي هم با خسرو روزبه و حزب توده داشته. به نظر ميرسد که خودِ شاه هم موافق ترور رزمآرا بوده زيرا به قدرت وي پي برده بود. آقاي کاشاني در خاطراتشان نقل ميکنند که پس از ترور رزمآرا، اسدالله علم به نزد شاه ميرود و ميگويد: «قربان! کلک کنده شد». در شروع مخالفت با رزمآرا هم بقايي را براي اين کار انتخاب ميکنند و وي به خاطر خوشخدمتي به شاه ميپذيرد. مخالفتها و اقدامات بقايي باعث ميشود که رزمآرا وي را مدتي به زندان بيندازد و تهديد کند که چاپخانه روزنامه شاهد را بر سرش خراب ميکند.
□ پس از اعدام انقلابي رزمآرا، دکتر بقايي مورد تهديد قرار گرفت و بدين منظور مرتضي کاشاني مسئول حفاظت از جان بقايي گرديد، در اين مورد توضيح دهيد؟
ــ به گفته آقاي کاشاني، پس از ترور رزمآرا در حضور وي شخص بقايي را تهديد به مرگ ميکند که پس از آن مرتضي کاشاني مسئول حفاظت از جان وي ميشود و به مدت ۱۱۷ شب در منزل بقايي به حفاظت از جان وي ميپردازد. عمده خاطرات نادر و فوقالعاده آقاي کاشاني مربوط به همين ۱۱۷ شب است که اين مدت باعث شد به اقدامات زيرزميني و چهره واقعي بقايي پي ببرد. خوشبختانه اين خاطرات در هيچ جايي گفته نشده و براي اولين بار توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامي چاپ و توزيع شده است.
□ پس از اينکه مصدق به نخستوزيري رسيد به مرور اختلافات دکتر بقايي با دکتر مصدق نمايان ميشود؛ چه علل و عواملي باعث اختلاف بين اين دو گرديد؟
ــ يکي از علل مخالفتِ بقايي با مصدق بر سر شخص دکتر حسين فاطمي بود که در جريان دفاع فاطمي از ملي شدن نفت به او تهمت انگليسي بودن زد. زماني هم که دکتر فاطمي تير خورد بقايي از اين اتفاق خوشحال بود و تا اين حد با دکتر فاطمي دشمني داشت. يکي ديگر از دلايل اختلافِ بقايي با مصدق اين بود که پس از پيشنهاد مليشدن صنعت نفت، براي پيشبرد آن به خانه ريچارد سدان رفتند و آنجا مقداري از اسناد و مدارک مربوط به شرکت نفت را پيدا کردند. در ميان اسناد، سندي مربوط به آقاي دکتر متين دفتري، داماد مصدق بود. متين دفتري در اين سند اشاره کرده بود که يک پولي به من بدهيد تا از نفوذم و نسبتي که با مصدق دارم به نفع شرکت نفت استفاده کنم. در واقع در اين سند متين دفتري پول ميخواست تا به شرکت انگليسي کمک کند. دکتر بقايي به خاطر آن، جنجالي به پا کرد. مورد اختلاف بعدي اينکه زماني که قرار شد دکتر مصدق به شوراي امنيت برود به آقاي بقايي گفته بود بيست نفر هيئت همراه را انتخاب کند. دکتر مصدق، متين دفتري را هم انتخاب کرد، اما بقايي مخالفت و اعتراض کرده بود که از اين آقا سند داريم. بالاخره مصدق او را با خود برد و همين موضوع باعث تشديد اختلاف بين بقايي و مصدق شد.
□ پس از اينکه اختلافات بين دکتر بقايي و مصدق شکل گرفت، بقايي حزب زحمتکشان را تأسيس کرد. مرتضي کاشاني در خاطراتش اشاره ميکند که به پيشنهاد وي حزب زحمتکشان تأسيس گرديد؛ لطفاً درباره تشکيل حزب و اعضاي هيئت اجرائيه آن و همچنين اختلافات حزب توضيح دهيد؟
ــ بله! همينطور است. گويا آقاي کاشاني به بقايي پيشنهاد ميدهد که سازمان نگهبانان آزادي را به حزب تغيير بدهيم که اين اتفاق ميافتد و روزنامه شاهد هم به عنوان ارگان حزب زحمتکشان معرفي ميشود. بعد از صحبت کردن کاشاني با خليل ملکي به دستور بقايي در مورد تشکيل حزب، کارشان را در قالب حزب پس از نوشتن اساسنامه و مرامنامه در ارديبهشت ۱۳۳۰ رسماً آغاز ميکنند. البته در شروع کارِ حزب به خاطر خودرأييهاي بقايي اختلافاتي بين وي، مرتضي کاشاني و خليل ملکي و ديگر اعضاي حزب زحمتکشان به وجود آمد که پس از مدتي هم به قهر و رفتن خليل ملکي از حزب و تشکيل نيروي سوم توسط ملکي ميانجامد.
اعضاي هيئت اجرائيه هم بدين صورت بوده: آقاي دکتر بقايي، دکتر عباس رياضي کرماني و دکتر عيسي سپهبدي. براي خليل ملکي هم دو نفر: جلال آلاحمد و مهندس قندهاريان، که جلال آلاحمد پس از مدتي از حزب استعفا ميدهد و بهجاي وي ناصر وثوقي انتخاب ميشود. در آخر هم مرتضي کاشاني، آقاي حسن ميرمحمدصادقي، يوسفيزاده و زندي که دانشجوي دانشکده فني بودند، انتخاب ميشوند. بدين ترتيب سه نفر بقايي، سه نفر ملکي و چهار نفر مرتضي کاشاني، در مجموع ده نفر بودند که اينها اعضاي «هيئت اجرائيه زحمتکشان ملت ايران» را تشکيل ميدادند.
□ نکته بسيار مهم در خاطرات مرحوم کاشاني ماجراي قتل سرتيپ محمود افشارطوس و دخالت مستقيم بقايي در اين ماجراست، لطفاً توضيح بفرماييد؟
ــ آقاي کاشاني در مورد قتل سرتيپ محمود افشارطوس و دخالت مستقيم بقايي در اين جريان نکات جالبي گفتهاند. خودِ ايشان حتي در بازگشت از سفر دزفول به خاطر موضوع گم شدن افشارطوس دستگير شد و وي را به پادگان جمشيديه انتقال دادند. حتي راديو هم خبر دستگيري مرتضي کاشاني را در رابطه با ناپديد شدن افشارطوس، اعلام کرده بود. بقايي قبل از اقدام به ربودن افشارطوس از کاشاني خواسته بود که در سفر علي زهري به دزفول وي را همراهي کند و حتي به وي گفته بود: «نميخواهم در تهران باشي، چون يک جرياناتي پيش خواهد آمد که ميخواهم تو نباشي. برو و از زهري محافظت کن». آقاي ميلاني هم در کتاب خود با نام اسرار قتل افشارطوس به دخالت بقايي در اين جنايت اشاره کرده است. نکته قابل توجه در اين مورد اينکه بقايي در خاطرات خود که توسط حبيب لاجوردي مصاحبه و گردآوري شده اذعان ميکند که از ماجراي قتل افشارطوس چيزي به ياد نميآورد! بر فرض محال هم که بقايي در قتل افشارطوس دخالت نداشته است، تقريباً همه جرايد آن زمان به دخالت وي در اين قتل اشاره کردهاند و وي اگر مقصر نبوده پس چرا به دفاع از خود نپرداخته و خود را به فراموشي زده است. کاشاني در خاطراتش نقل ميکند که در حضور خودِ او شخصي به بقايي تلفن ميکند و ميگويد: اگر افشارطوس فرار کرد چه کنيم؟ بقايي هم ميگويد: چه بهتر! اگر فرار کرد با تير بزنيدش. در بازجويياي هم که وزارت اطلاعات بعد از انقلاب با بقايي انجام داده وي به دخالت مستقيم در قتل افشارطوس اعتراف کرده و همچنين به اطلاع داشتن از کودتاي نوژه اقرار کرده است. سند اين ادعا در پايان کتاب خاطرات آقاي کاشاني موجود است.
□ نکته بسيار مهم در خاطرات مرحوم کاشاني ماجراي قتل سرتيپ محمود افشارطوس و دخالت مستقيم بقايي در اين ماجراست، لطفاً توضيح بفرماييد؟
ــ آقاي کاشاني در مورد قتل سرتيپ محمود افشارطوس و دخالت مستقيم بقايي در اين جريان نکات جالبي گفتهاند. خودِ ايشان حتي در بازگشت از سفر دزفول به خاطر موضوع گم شدن افشارطوس دستگير شد و وي را به پادگان جمشيديه انتقال دادند. حتي راديو هم خبر دستگيري مرتضي کاشاني را در رابطه با ناپديد شدن افشارطوس، اعلام کرده بود. بقايي قبل از اقدام به ربودن افشارطوس از کاشاني خواسته بود که در سفر علي زهري به دزفول وي را همراهي کند و حتي به وي گفته بود: «نميخواهم در تهران باشي، چون يک جرياناتي پيش خواهد آمد که ميخواهم تو نباشي. برو و از زهري محافظت کن». آقاي ميلاني هم در کتاب خود با نام اسرار قتل افشارطوس به دخالت بقايي در اين جنايت اشاره کرده است. نکته قابل توجه در اين مورد اينکه بقايي در خاطرات خود که توسط حبيب لاجوردي مصاحبه و گردآوري شده اذعان ميکند که از ماجراي قتل افشارطوس چيزي به ياد نميآورد! بر فرض محال هم که بقايي در قتل افشارطوس دخالت نداشته است، تقريباً همه جرايد آن زمان به دخالت وي در اين قتل اشاره کردهاند و وي اگر مقصر نبوده پس چرا به دفاع از خود نپرداخته و خود را به فراموشي زده است. کاشاني در خاطراتش نقل ميکند که در حضور خودِ او شخصي به بقايي تلفن ميکند و ميگويد: اگر افشارطوس فرار کرد چه کنيم؟ بقايي هم ميگويد: چه بهتر! اگر فرار کرد با تير بزنيدش. در بازجويياي هم که وزارت اطلاعات بعد از انقلاب با بقايي انجام داده وي به دخالت مستقيم در قتل افشارطوس اعتراف کرده و همچنين به اطلاع داشتن از کودتاي نوژه اقرار کرده است. سند اين ادعا در پايان کتاب خاطرات آقاي کاشاني موجود است.
□ ارتباط بقايي با دربار و محمدرضاشاه چگونه بود؟
ــ بقايي با شخص محمدرضا شاه رابطه خوبي داشت و بايد گفت که وي يکي از مشاوران نزديک شاه بود. بقايي بارها در خاطراتش در مورد اين رابطه صحبت کرده؛ مثلاً در جايي ميگويد: «هر وقت که مشکلي پيش ميآمد شاه فوراً دلش براي من تنگ ميشد». آقاي کاشاني در خاطراتش ميگويد: زماني که بقايي در بيمارستان بستري بود، اسدالله علم و زاهدي از طرف شاه مدام به وي سر ميزدند و جوياي حالش ميشدند و در همين ملاقاتها هم از طرف شاه به وي پيشنهاد نخستوزيري دادند. اينکه در سال ۱۳۵۶ به شاه پيشنهاد ميدهد که هويدا، نصيري و تعداد ديگري را به زندان بيندازد و تمام جنايتهاي خود را به گردن اينها بيندازد و محمدرضا هم ميپذيرد، نشان از رابطه نزديک وي با پهلوي دوم دارد. او در خاطراتش بارها اشاره کرده که مخالف شاه نبوده و شاه هم کوچکترين قدمي براي به سرانجام نرسيدن نهضت ملي نفت برنداشته است! و به قول آقاي کاشاني: بقايي تا آخر عمرش هميشه از شاه دفاع ميکرد و حتي يک بار هم نگفت که وي ديکتاتور و جنايتکار است.
□ پس از کودتاي ۲۸ مرداد بقايي به زاهدان تبعيد گرديد و بسياري از اعضاي حزب دستگير شدند. در اين زمان شهيد آيت نامه ۹۴ صفحهاي به دکتر بقايي نوشت، در اين مورد توضيح دهيد.
ــ البته نامه معروف حسن آيت به بقايي مربوط به آذر ۱۳۴۲ است نه بعد از کودتاي مرداد ۱۳۳۲ و تبعيد بقايي. آقاي کاشاني در خاطراتشان گفتهاند که بعد از کودتا، حزب بيشتر شبيه به يک باشگاه چايخوري بود. چند ساعتي مينشستند چايياي ميخوردند و ميرفتند و ديگر بحث سياسياي مطرح نميشد. حزب زحمتکشان بعد از کودتا اصلاً وضعيت خوبي نداشت و به قول آقاي مرتضي کاشاني به آن حزب آدمکشان ميگفتند. بعد از کودتا هم چند باري به آنها اخطار داده بودند که در محل حزب جمع نشوند ولي مثل اينکه توجهي نکرده بودند که سرانجام دستگير ميشوند. البته پس از چند روز با دادن تعهد آزاد ميشوند. همانطور که گفتم شهيد آيت در آذر ۱۳۴۲ نامه ۹۴ صفحهاي و مفصلي را براي دکتر بقايي نگاشت. وي در اين نامه ضمن مرور حوادث و اتفاقات و بيان وضعيت سياسي کشور، حزب زحمتکشان و شخص بقايي و نظرها و مواضع خود در قبال آنها، سوابق نامطلوب بقايي را به وي يادآور ميشود و اشاره ميکند که بقايي در دوره پانزدهم به کابينههاي قوام، حکيمي، ساعد و نيز دولت هژير، آن هم پس از قيام درخشان آيتالله کاشاني عليه دولت، رأي اعتماد داده است. در جاي ديگر از حاکم بودن جو غيراخلاقي بر حزب انتقاد کرده و ميگويد: بسياري از اوقات شاهد ناجوانمردانهترين تهمتها و نسبتها بودهام که افراد حزب به يکديگر ميزدنند. در ادامه نامه مينويسد: از همان روزهاي ورود به حزب احساس کردم وارد محيط مسمومي شدهام. اکثر به يکديگر تهمت ميزدند، يکديگر را دزد و نادرست و مغرض ميخواندند و حداقل يکديگر را مسخره ميکردند. آيت در ادامه با طرح سؤالهايي نظير: جنابعالي بارها قبل از دستگيري آيتالله خميني آرزو ميکرديد که دولت حماقت کند و ايشان را دستگير کند. آيا ميتوانيد بفرماييد که چه نقشهاي بعد از دستگيري ايشان داشتيد و آن نقشه کجا رفت و چطور شد؟ بقايي را به چالش ميکشد. آيت به بقايي بابت رفتار منفعلانهاش در قبال حوادث 15 خرداد به شدت تاخته و تنها تماشاگر ساکت صحنه فجيع و در ضمن باشکوه 15 خرداد را در حزب زحمتکشان معرفي ميکند. پيشنهاد آيت به بقايي اين است که ما نبايد از روحانيت فاصله بگيريم بلکه بايد هميشه با ايشان از روي برنامه معين ارتباط داشته باشيم تا مبادا رندان تصميمات خود را به دست آنان اجرا کنند. متن نامه فوق توسط اينجانب خلاصه شده و در کتاب آورده شده است. براي ديدن متن کامل نامه ميتوانيد به کتاب زندگينامه دکتر مظفر بقايي که تأليف آقاي حسين آباديان است، رجوع کنيد.
حبيبالله مهرجو
منبع: موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران (تاريخ شفاهي) | |
http://www.ohwm.ir/show.php?id=852 تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است. |