هفته نامه تاريخ شفاهي
 



 
          شماره 59    |    19 بهمن 1390

   


 

بیست و دوم بهمن 1357 روز پایان و آغاز دو حکومت


روایت ابراهیم یزدی از سفر امام به پاریس


قدرت خمینی


خاطره فاطمه طباطبایی از روزهای پیش از اتقلاب


از سرنوشت پدر می‌ترسید، به همان دچار شد


اصلاحات امینی را جدی نمی‌گرفتیم


قلم‌ها از «نيروي هوايي انقلابي» بنويسند


ناگفته‌های انقلاب در شهر کتاب


تاریخ شفاهی مبارزات سیاسی زنان مسلمان (57-42)


ضرورت بازنگری کتاب‌های تاریخ آموزشی


هشدار جعفریان نسبت به حذف نام هاشمی و برخی شخصیت‌ها در خاطره‌نگاری‌ها


بهترين آثار كنگره خاطره‌نويسي دفاع‌مقدس معرفي شدند


خاطرات رجال در کتابخانه‌های دیجیتال ـ 2


تند باد حوادث( گفتگو با عیسی پژمان)


اختصاص 225،000 دلار برای دنبال کردن پروژه تاریخ شفاهی پرواز 93


افشای اسپانیای زمان فرانکو از درون


تاريخ شفاهي جنوب شرق‌آسيا -38


 



تند باد حوادث( گفتگو با عیسی پژمان)

صفحه نخست شماره 59

معرفی کتاب: تند باد حوادث( گفتگو با عیسی پژمان)
عرفان قانعی فرد
تعداد صفحه: 590 صفحه
نشر: علم
قطع کتاب: وزیری
قیمت پشت جلد : 19500 

عرفان قانعي‌فرد كه پيش‌تر نيز از او كتاب‌‌هايي در خصوص تاريخ كردستان و وقايع سياسي معاصر در مناطق كردنشين ايران و عراق انتشار یافته است، اين بار گفتگو با عيسي‌پژمان مامور ويژه‌ شاه و رئيس اداره‌ هفتم ساواك را در قالب يك كتاب از سوي نشر علم، منتشر نموده است. پژمان داماد اشرف پهلوی و از عناصر نزدیک به دربار، فرزند عبدالله و متولد 1303 در سنندج از نخستین افسرانی است که با تأسیس ساواک به سرتیپ علوی کیا معرفی می شود و در اداره خارجی ساواک نزد سرهنگ دکتر مجتبی پاشایی و سپس در بخش کردستان فعالیت می کند و پس از مدتی به عنوان مسئول این بخش منصوب شد. در 1336 پس از انتقال به ساواک تا 1348، مسئولیت ‌هایی همچون نمایندگی ساواک در عراق، معاون اداره بررسی اطلاعات خارجی و معاون وابسته نظامی در عراق را برعهده داشته و مدتی هم در ساواک فعالیت آموزشی داشت. در 1348 از ساواک جدا شد و به شهربانی رفت. او مدتی ریاست اطلاعات شهربانی را برعهده داشت. بعد‌ها به همکاری با حسن پاکروان(مشاور سیاسی شاه) دعوت شد.(1) بدنبال اختلافات نصيري و مبصر و آمدن تيمسار صدري رياست، از ریاست اطلاعات شهرباني بركنار شد. با بازگشت او به ساواك موافقت نشد. او در 1351 با درجه سرهنگي بازنشسته شد و خودش معتقد است نصيري و جناح وی مانع درجه تيمساري وي شدند. با پادرمیانی امام جمعه تهران او به همكاري با حسن پاكروان (مشاور سياسي شاه) دعوت شد و سپس به عنوان بازرس دولت در وزارت تعاون و كارمند آستان قدس وابسته به دربار مشغول کار شد و بعد از بازنشستگي، از 1351 همچنان با كرد‌هاي عراق (يدالله فيلي، احمد، طالباني و طوايف جاف) ارتباط داشت. ساواك به وي اعلام مي‌كند كه بركنار شده و نباید با كرد‌ها ارتباط داشته باشد.(2)
 به گفته وی «اولين مسال‌هاي كه بايد در مورد اين گفتگو‌‌ها و انتشار آن در قالب يك كتاب مستقل بيان كرد؛ اين است كه بدون شك اين كتاب به مذاق تجزيه‌طلبان و دشمنان تماميت ارضي ايران خوش نمي‌آيد زيرا مطالب موجود در اين كتاب، مهر باطلي بر تفكر قوم‌گرايي و توجي‌هات غلط در زمينه‌ تجزيه‌طلبي ‌است.» پژمان بعد از كودتاي «عبدالكريم قاسم»(3)رهبري عمليات نظامي در كردستان عراق را به عهده گرفت.(4)
 به گفته قانعی فرد«پژمان همواره با تجزيه‌طلبي مخالفت خود را اعلام كرده است. او همچنين در قضيه‌ جمهوري م‌هاباد سال 1324، نسبت به كشتن افسران و سربازان ايراني توسط تجزيه‌طلبان اعتراض كرد و تاكيد داشت كه كرد‌ها به عنوان مرزبانان واقعي ايران بايد همواره با دشمنان ايران مقابله كنند. اين سخن به مذاق تجزيه‌طلبان خوش نيامد و مخالفت ايشان را برانگيخت. اين كتاب بر از بين رفتن تفكرات قوم‌گرايانه اصرار دارد و تاكيدش بر اين است كه رفتن به سمت سلاح و حركت‌‌هاي مسلحانه كار اشتباهي‌ است و بايد از مذاكرات ديپلماتيك استفاده شود.»(5)
 در فصل دوم قرارداد الجزيره در سال 1975 را مورد بررسي قرار مي‌گیرد و در فصل چ‌هارم نقش ك.گ.ب در ترور تيمور بختيار فاش مي‌شود. همچنين در بخش‌‌هايي از اين كتاب به تبعيد امام(ره) به نجف و دیدگاه ايشان مبنی برقرار نکردن ارتباط با مقامات عراقي اشاره‌‌هایی شده است. درباره ارتشبد آريانا، اشرف پهلوي و شاهپور بختيار نيز مواردی مورد بررسي قرار گرفته است. اين كتاب در 590 صفحه توسط نشر علم منتشر شده و با 32 عكس از تاريخ معاصر ايران همراه است.
 در این کتاب، عیسی پژمان برخی اطلاعات به کلی سری و محرمانه بخشی از سازمان ساواک ایران را در دهه ‌های 1330-1350 بیان می کند. کتاب در پنج فصل تنظیم شده است و به «عملیات سری ساواک در کردستان عراق و استفاده از کرد‌های بارزانی در جهت نیت شاه، اسرار پشت پرده قرارداد الجزایر و نقش بارزانی، چگونگی ترور تیمور بختیار در عراق، خدمت یا خیانت فردوست، تلاش بختیار به کودتا علیه انقلاب اسلامی و وضع کرد‌ها بعد از انقلاب» می پردازد. این گفتگو به طور مستمر در پاریس، توسط قانعی فرد انجام شده است. سرهنگ پژمان ،پیش از این نوشته ‌هایی در این زمینه در خارج از ایران منتشر کرده بود اما در این گفتگو به روایت ناگفته ‌های خود و تجربیاتش پرداخته است.
 قانعی‌‌فرد در کتاب «خاطرات جلال طالبانی»(6) آورده است که سرهنگ عیسی پژمان نقش عمد‌های در جلب حمایت شاه از بارزانی و جلب اعتماد او داشته است. به اعتقاد او، با کودتای 14 جولای 1958 قاسم و عارف و سقوط رژیم پادشاهی عراق،آمریکا و انگلیس منافع نفتی خود را در این کشور در خطر دیدند.‌ آمریکا از سویی سعی در حذف قاسم داشت و از دیگر سو شاه ایران به انجام کودتا در عراق و بازگرداندن سلسله شاهنشاهی در این کشور دل خوش کرده بود و به این دلیل سرهنگ عیسی پژمان از طرف ساواک مامور انجام این کار ‌شد. پژمان در بین شیعیان و سنی‌‌ها و کرد‌ها، تعامل با کرد‌ها را بر می گزیند و با وجود بی‌اعتمادی شاه به بارزانی، وی را قانع می‌کند که او فردی قابل استفاده است.
 پژمان، احتمال انجام کودتا در عراق را پیش‌بینی کرد و به اطلاع تیمور بختیار رساند و وی در دیدار با کندی این موضوع را مطرح کرد که مورد توجه «سیا» قرار نگرفت و شاه نیز از خواندن این گزارش خشمگین شد. پس از آن پژمان رهبری عملیات نظامی کردستان عراق را برعهده گرفت تا قصد شاه به انجام کودتا علیه عبدالکریم قاسم و بازگرداندن حکومت پادشاهی در این کشور را تحقق بخشد که سرانجام این موضوع پس از ۱۴ سال حمایت از قیام مسلحانه کرد‌ها،با قرارداد ۱۹۷۵ الجزیره پایان یافت.
 پژمان مدعی است مبارزه مسلحانه علیه عراق پیشن‌هاد او بود که اگر بوقوع نمی‌پیوست، کرد‌ها چیزی نداشتند که در برابر لشکرکشی عراق دوام بیاورند و به کلی نابود می‌شدند:«تلگراف زدم که بر می‌گردم ایران و نزد پاکروان(رئیس ساواک)رفتم و وی از شرفیابی شاه برمی‌گشت و گفت برو با فرمانده گارد تماس بگیر و خدمت اعلیحضرت برو. الان در بهشهر است. در آن هنگام، معاون ساواک فردوست بود و مرا خواست و گفت که فردا یک اتومبیل می‌فرستم دنبالت. پرسیدم که همه چیز را به شاه باید گفت؟ گفت:اجازه بگیر و بگو مختصر بگویم با مفصل. خلاصه رفتم و شاه گفت که چرا باید به این افراد کمک کنیم؟ گفتم: قربان ما چیزی نداریم که در برابر عراق از دست بدهیم.گفت: او که سربازان و افسران من را کشته به وی کمک کنیم؟ شاه بغض و نفرت از بارزانی داشت، به خاطر همان مساله تروریست ‌بودنش در سال ۱۳۲۴ که به شوروی گریخت. گفتم: قربان فراموش بفرمایید. دوران عوض شده.خلاصه شاه پذیرفت و گفت به خط خودت، ‌نام‌های خطاب به پاکروان بنویس و بیاور تا من دستور تایید بدهم. پاکروان هم گفت به بغداد برنگرد تا من به عرض شاه برسانم و دستور تایید را بگیرم که پس از آن چه بکنیم.
 پس از آن شاه تصویب کرد و گفت یک طرح بریزید که به چه ترتیبی اقدام کنیم. به شاه گفتم که ما ضرری نمی‌کنیم و فقط موافقت بفرمایید که ۱۰۰۰ تفنگ برنو و یک میلیون فشنگ( که البته همه از رده خارج بودند) و پولی در حدود ۲۰۰ تا ۳۰۰ هزار تومان به آن‌ها بدهیم. قرار شد در بغداد بنویسم یعنی سر فرصت در منزلم بنشینم و روی طرح کار کنم و هم مراقب جلال طالبانی باشم که به کردستان بازنگردد تا این کار انجام شود و در آن لحظه که شاه روی نامه نوشت «موافقت می شود»،‌حس کردم که فرمانده جنبش کردستان من هستم. به بغداد برگشتم. دو ماشین در اختیارم بود،یک اتومبیل نظامی مربوط به سفارت و یک اتومبیل شخصی. فرستادم که جلال طالبانی را به هر وسیل‌های هست پیدا کنند و با اتومبیل شخصی به منزل من بیاورند. تا وارد خان‌هام شد،گفتم:مبارک باشد! کمی با تعجب به من نگاه کرد و گفت:من که هنوز ازدواج نکرد‌هام! گفتم الان موقع ازدواج نیست،‌‌تو به من چیزی گفتی و من رفتم و از طرف خودم این کار را انجام دادم و اعلیحضرت دستور تایید فرمود‌هاند. برق شوق از چشمان جلال پیدا بود و از خوشی در پوست خودش نمی‌گنجید و مرا بغل کرد و دستش را دور گردنم انداخت و گفت: به قربانت کاک عیسی،راه نجات ما همین است!
 سپس نشستیم و به وی گفتم که جایی نرود تا من طرح را تهیه کنم و نظریات وی را هم بپرسم و بعد از تکمیل به تهران بروم. کم کم با جلال قرار و مدار گذاشتیم و جنبش کرد‌ها را سامان دادیم که چگونه از نقطه A شروع شود. پس از طراحی برنامه به تهران بازگشتم و شاه تصویب ن‌هایی خود را ابلاغ کرد. سرلشگر پاکروان گفت که نماینده آن‌ها را از عراق به تهران بیاور تا ملاقات کنیم و ببینیم که کی به کی است...
 بارزانی عقید‌های به ایران و شاه نداشت و حتی به جنبش کردی هم باوری نداشت و صرفا موقعیت خود و مطرح شدن چهر‌هاش و آنگاه استفاده مالی را می‌سنجید. بارزانی به هیچ عنوان عقیده و ایمانی نه به خود و نه به هیچ کس نداشت و نه اصلا برای کرد و کردستان باوری و عقید‌های داشت. نیمه بیشتر پولی که دولت ایران برای آن حرکت مسلحانه تامین می‌کرد من می‌بردم و تحویل می‌دادم و همه آن پول‌‌ها را به حسابش در سوییس می‌ریختم. به هیچ وجه من الوجوه فکری و نظری برای کرد و کردستان نداشت و صرفا طالب جنگ و اغتشاش و غوغا و نا‌آرامی بود تا از آن مساله حداکثر استفاده را داشته باشد و با صلح و صفا و آرامش متضاد بود. همیشه بارزانی‌‌ها منافع خود را ترجیح داد‌هاند و اصلا فاید‌های برای کرد‌ها،ایران و ایرانی نداشته اند.»
 با کمک ساواک وسایل ایستگاه رادیویی از آلمان به کردستان عراق حمل می‌شود تا رادیو صدای کردستان تاسیس شود و بنا به سخنان عیسی پژمان،حتی اعلامیه‌‌های حزب در داخل سفارت ایران در بغداد نیز توسط مامور ساواک تکثیر و در کردستان توزیع می‌شود به طوری‌که ماموران آمریکا و روس از این امداد غیبی متعجب می‌شوند. سرانجام در سپتامبر 1961 قیام کرد‌ها علیه حکومت مرکزی عراق شروع شد،گرچه پژمان افشا می کند که وی در ژنو سوئیس یک حساب بانکی جداگانه به دستور مستقیم شاه برای بارزانی افتتاح می‌کند اما ساواک ایران دریافت که بارزانی به دنبال یک حامی دیگر است و به دور از چشم ساواک با سفارت روسیه نیز ارتباط دارد.
 بنا به روایت پژمان، حکومت مرکزی ایران و شاه به دنبال ایجاد اختلاف بین کرد‌ها و بهره‌برداری از آن بود. اما بارزانی در 10 فوریه 1964 گفتگو با عارف جانشین قاسم را آغاز کرده بود و می‌خواست همچنان رابطه با شاه را نگه دارد اما به طور مستقل از کمیته مرکزی حزب و نزد ساواک آنان را خائن به آرمان ‌های کرد نامید که در مصاحب‌های با نیویورک تایمز نیز همین گفته‌‌ها را تکرار کرد. اما شاه تمایل داشت هم نوار مرزی کردنشین ایران را آرام نگه دارد و هم تن‌ها از طریق کمیته مرکزی حزب به قیام کرد‌ها علیه حکومت عراق کمک کند. در این هنگام بارزانی که دارای تفکری سنتی و عشیر‌های بود و به هیچ وجه برنامه حزبی را رعایت نمی‌کرد مورد نقد صریح کمیته مرکزی حزب قرار گرفت و آنان بیانی‌های صادر کردند که وی فاقد صلاحیت رهبری قیام کرد‌ها است؛ دیگر سال‌‌ها اغراق در ساخته و پرداخته کردن شخصیت افسان‌های او در بین مردم عوام و بت‌ساختن از او ممکن نبود، بارزانی هم منافعش را در خطر دید و با کمک فرزندش لقمان برای حذف و ترور افراد کمیته مرکزی حزب به پایگاه آنان قشون‌کشی نظامی کرد که مورخان آن را نخستین جنگ برادرکشی در تاریخ معاصر کردستان ایران و عراق نامیده اند. آنگاه در تابستان 1964 با هماهنگی ساواک افراد کمیته مرکزی حزب به ایران وارد و در همدان مستقر شدند و در همین روز‌ها بود که پاکروان و پژمان برای دیدار با بارزانی راهی کردستان عراق شدند.
 در سال 1965 با وساطت دولت عراق و ایران،این افراد به کردستان بازگشتند اما ابراهیم احمد همچنان در خانه اجار‌های ساواک در تهران مستقر بود. حین بازگشت به کردستان بارزانی نخست افراد مسلح همراه طالبانی و ابراهیم احمد را در میان نیرو‌های خود ادغام کرد و سپس نامه بارزانی و فرزندش ادریس درباره ضرورت ترور طالبانی افشا می‌شود و آنگاه طالبانی به همراه یارانش از منطقه تحت نفوذ بارزانی به بغداد فرار می‌کند. حین شدت یافتن اختلافات بارزانی و طالبانی،شوروی نیز 20 میلیون مارک برای عمران کردستان عراق تخصیص داد. طالبانی و یارانش که پیرو تفکر کمونیستی مائو در چین بودند با این امر مواجه می‌شوند که چین قیام مسلحانه کرد‌ها را باور ندارد. با این جدایی و سردی روابط بین طالبانی و بارزانی، سازمان انقلابی حزب توده ایران و گروه شریف‌زاده در کردستان با طالبانی رابطه برقرار می‌کنند. بارزانی نیز کم کم با کمک شاه با اسرائیل و بعد‌ها آمریکا رابطه برقرار و یکی از وابستگانش مانند محمد عثمان را به اسرائیل روانه می‌کند.
   گرچه سرهنگ پژمان قبلا نوشته ‌هایی در این زمینه ‌های در خارج از ایران منتشر کرد اما در این گفتگو ‌ها به طور منظم به روایت ناگفته ‌های خود از تاریخ معاصر ایران پرداخته است. قانعي فرد برای رفع نواقص احتمالی با بعضی از دوستان و همکاران اسبق او همچون دکتر مجتبی پاشایی، پرویز ثابتی، علی اکبر فرازیان، سمکو علی یار، امین فروغی و جمشید امانی دیدار و مصاحبه کرد تا یقین يابد که می توان بی هیچ دغدغه ای سخنانش را انتشار داد که قدمی در راه بازشناخت گوشه ‌های مبهم تاریخ سياسي و امنيتي معاصر باشد.
 وی در یکی از آخرین مصاحبه ‌هایش و اینکه«دوست دارید الان به ایران بروید و در همان تخصص خودتان کار کنید؟» پاسخ می دهد« من علاقمند به ایرانم و ایران را دوست دارم و هر وقت بخواهم به ایران خواهم رفت تا مرگم در آنجا باشد. مشکلی ندارم. من تقاضای بازنشستگی کردم و سازمان حفاظت اطلاعات و امنیت نوشته است که بنا به نظر عوامل و اشخاص ذیربط عیسی پژمان برای امنیت ملی ایران خطر دارد و مشمول حقوق بازنشستگی نمی‌شود و من هم عین نامه را در روزنامه خودم (نیما) منتشر کردم. مرا بدون رای دادگاه محکوم کرد‌هاند و متهم دانست‌هاند. من عمری برای امنیت ایران زحمت کشید‌هام حالا من شد‌هام ضد امنیت؟ یعنی من خطرناکم برای امنیت مملکت و شایسته حقوق بازنشستگی نیستم و کسی هم نمی‌داند چرا.»(7) وی همچنین در گفتگوی دیگری در پرسشی مشابه می گوید« من مشكلي براي آمدن به ايران نداشته و ندارم. دو سال قبل از انقلاب خارج شد‌هام. اما در اين اوضاع مريضي و پريشان حالي، دوست ندارم. دوست دارم مثمر‌ثمر باشم و مفيد به فايده. هنوز هم دوست دارم با درجه سرباز صفري زير پرچم ايران، خدمت كنم. عاشق آب و خاك كشورم هستم. هنوز هم پاسپورتم، با غرور و افتخار، ايراني است. اشك در چشمانم جمع مي‌شود وقتي ايران يك موفقيت نظامي، امنيتي به‌دست مي‌آورد. »(8)


پانوشت:
1 – حسن پاکروان در سال 1328 با درجه سرهنگی وابسته نظامی ایران در پاكستان و در سال 1330 رئیس ركن دوم ستاد ارتش شد. چندی بعد هم وابسته نظامی ایران در هندوستان بود. پاكروان از شهریور 1345 ـ 1348 سفیر ایران در پاكستان بود و در این تاریخ به عنوان سفیر به فرانسه اعزام شد و تا آبان 1352 در پاریس مستقر شد. وی قبل از قیام 15 خرداد تا روی كار آمدن نصیری، رئیس ساواك بود. وی دستور داد كه تظاهرات 15 خرداد را سركوب كنند و به دستور وی امام خمینی و تعدادی از علما را دستگیر و روانه زندان نمود. وی پس از پیروزی انقلاب و دستگیری در دادگاه به تمام اعمال خود اعتراف نمود. وی در روز 21 فروردین 1358 به جوخه اعدام سپرده شد.
2 – درباره عیسی پژمان، قانعی فرد، روزنامه شرق، 6/7/90 ، شماره شماره 1354.
3- عبدالکريم قاسم افسر و سياستمدار عراقي در سال 1956 فرماندهي يکي از تيپ‌هاي ارتش عراق را در دست گرفت و به رياست کميته «افسران آزاد»(کميت‌هاي که واژگوني رژيم سلطنتي و پايان بخشيدن به روابط عراق با انگلستان را در سر مي‌پروراند) نائل گشت. 23 تير 1337 ژنرال عبدالکريم قاسم با کمک سرهنگ عبدالسلام عارف و نيرو‌هايي که در اختيار داشت در عراق کودتا کرد و ملک فيصل دوم پادشاه جوان، نوري سعيد نخست وزير و عده زيادي از مقامات مملکتي را به طرز فجيعي به قتل رسانيد و نظام جمهوري را در عراق اعلام نمود ولي عبدالکريم قاسم خود را رئيس جمهور اعلام نداشت و شورايي مرکب از سه نفر براي اداره کشور تشکيل گرديد. سرانجام با کودتاي سال 1963 که به سرنگوني عبدالکريم قاسم و به قدرت رسيدن سرهنگ عبدالسلام عارف انجاميد دولت تاز‌هاي در عراق زمام امور را در دست گرفت و عبدالکريم قاسم به دست کودتاچيان به قتل رسيد.
4- خبرگزاری ایلنا، مورخ 6/11/90 .
5- ایلنا، همان.
6- پس از شصت سال؛ زندگی و خاطرات جلال طالبانی(جلد اول)،عرفان قانعی فرد، نشر علم، 1388.
7- خبرآنلاین، 7/1/1390 .
8 – روزنامه شرق، 13/10/1390.

محمود فاضلی



 
  
نام

پست الكترونيك
نظر شما
کد امنیتی

 

25 خرداد 1391

شوروی اگر می خواست پول بدهد روبل می داد نه مارک !!!!!!!!

27 خرداد 1391
م. فاضلی
با سلام
خدمت نویسنده بی نام و نشان
موضوع کمک شوروی به عمران کردستان بجز در کتاب « تند باد حوادث » در سایر منابع نیز ذکر شده است. از جمله در مقاله « نفوذ در جنبش سياسی کردهای عراق » روزنامه اعتماد مورخ ۱۳ ارديبهشت ۱۳۸۸ - 3 مه ۲۰۰۹ نیز آمده است. معمولا کشورهای کمک کننده برای رعایت نکات امنیتی و یا درخواست طرف مقابل خود با پول های بین المللی دیگر اقدام به این عمل می کنند نه الزاما با پول کشورهای خود!
م . فاضلی

 

       تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.