هفته نامه تاريخ شفاهي
 



 
          شماره 144    |    4 دي 1392

   


 

سفرنامه هیروشیما- بخش سیزدهم


نهمین نشست تخصصی تاریخ شفاهی ایران- اطلاعیه شماره سه


همایش تاریخ معاصر آذربایجان


در جستجوی حقایق شهریور 1320 مشهد (بخش پایانی)


صدمین سالگرد تولد ویلی برانت خاموش‌کننده آتش جنگ سرد


اولین همایش جهانی ارائه شهادت: خاطره، ضربه روحی، حقیقت، تعهد


کتابی جدید همراه با عکس و تاریخ شفاهی


تاریخ شفاهی: مصاحبه (خود)زیست‌نگاری به شیوه مشارکتی-3


طرح تاريخ شفاهي مركز صنايع دستي، هنر، و طراحي مركز تحصيلات عالي بَرد


تاریخ شفاهی برای قربانیان سرکوب سیاسی


 



صدمین سالگرد تولد ویلی برانت خاموش‌کننده آتش جنگ سرد

صفحه نخست شماره 144

شاگرد مدرسه بود که در ارگان حزب سوسیال دموکرات زادگاهش، به نوشتن مقاله می‌پرداخت. در17 سالگی رسماً به عضویت همان حزب درآمد كه در آلمان آن زمان «راه سوم» خوانده مي‌شد. بیست ساله بود که ناسیونال سوسیالیست‌ها (نازی‌ها) به قدرت رسیدند و هیتلر تمام احزاب چپ را غیرقانونی اعلام کرد. هربرت فرام، نام مستعار «ویلی برانت*» را برای خود انتخاب کرد و به نروژ رفت تا از تعقیب نازی‌ها در امان باشد. در 1940 که آلمان، نروژ را اشغال کرد، دستگیر شد. اما چون با نامی دیگر و در یونیفورم نروژی بود، شناخته نشد. چون آزاد شد، به سوئد رفت و در استکهلم تابعیت نروژی گرفت.

پس از پایان جنگ، به نروژ بازگشت و با ماموریتی از سوی وزارت خارجه نروژ، به برلین رفت. در ۱۹۴۵به‌ عنوان خبرنگار روزنامه‌های نروژی برای پیگیری اخبار دادگاه نورنبرگ در آلمان به کار پرداخت. در 1948 ملیت آلمانی‌اش را اعاده کرد و سال بعد و در 35 سالگی به عنوان معاونت شهردار مشهور برلین، انتخاب شد و در 1949 به نمایندگی اولین مجلس ملی آلمان و در1957 به عنوان شهردار برلین غربی انتخاب شد.

ویلی برانت سوسیال دموکرات که با فعالیت‌های سیاسی خستگی‌ناپذیر در نقش نماینده مجلس آلمان بعد از جنگ، چهره‌ای آشنا برای آلمانی‌ها بود، به عنوان شهردار برلین غربی در دوران جنگ سرد، یک چهره شناخته شده جهانی شد. در سال 1961 و 1965 نامزد صدراعظمی آلمان شد، اما هردو بار به رقیبان خود باخت. در ائتلاف بزرگ احزاب دموکرات مسیحی و سوسیال دموکرات در سال 1966، به عنوان معاون صدراعظم و وزیر خارجه آلمان انتخاب شد و در انتخابات سه سال بعد، برای بار سوم خود را نامزد صدراعظمی آلمان کرد و این بار برنده شد.

وی در دوران شهرداری برلین و در اوج کشاکش جنگ سرد و سرآغاز تاریخ بالا رفتن «دیوار» تاریخی برلین، جان کندی رییس جمهور وقت آمریکا را به برلین کشاند. کمتر آلمانی روز 26 ژوئن 1963 را فراموش می‏کند. روزی که از هر شش برلینی، پنج نفرشان برای استقبال و شنیدن سخنان کندی از خانه‌ها بیرون رفته بودند. کندی در میان شور و هیجان صدها هزار آلمانی، با اشاره به وضعیت برلین و به عنوان همدردی، آن جمله معروف خود را بیان کرد:«من یک برلینی‏ام»!

این جمله نمادی شد برای آن که ساکنان برلین و آلمان‌غربی در مقابل فشار «شرق» تنها نیستند. فرارهای بزرگ مردم برلین شرقی به بخش غربی، و امتیازات منفی برای آلمان شرقی به سبب کشته شدن عده‌ای از این فراریان به دست سربازان آلمان شرقی از برج‌های نگهبانی بر سر دیوار، امتیازاتی بود که سیاست ویلی برانت برای غرب و علیه شرق به دست آورد. با این همه وی معتقد بود که کندی دموکرات در هنگام برپایی دیوار برلین، در مقابل روس‌ها کوتاه آمده است. برانت اعتقاد داشت آلمانی‌ها خود باید تلاش کنند و سرنوشت آلمان را به دست گیرند و به امید غرب و آمریکا و ناتو نباشند. وی در مقام وزیر خارجه و سپس صدراعظمی آلمان‌غربی، همین سیاست را دنبال کرد و از اولین رهبران غربی دوران جنگ سرد بود که به کشورهای شرق اروپا سفر کرد و روابط آلمان غربی را با شوروی و لهستان و آلمان شرقی بهبود بخشید.

انتقاد غربی‌ها و هم پیمانان ناتو از سیاست «نگرش به شرق» برانت، تا آنجا بالا گرفت که برخی از احزاب مخالف او در آلمان غربی درخواست استعفا و برکناری او را کردند. در1974، «گونتر گیوم» از دستیاران نزدیک ویلی برانت، به اتهام جاسوسی برای «استاسی» (سازمان جاسوسی آلمان شرقی) دستگیر شد. در این میان حتی خود برانت را متهم کردند که جاسوس آلمان شرقی است. سازمان جاسوسی ک.گ.ب شوروی و سازمان جاسوسی آلمان شرقی به این شایعات دامن زدند و این امر به سود رقبای سیاسی ویلی برانت تمام شد. روز 7 ماه مه 1974 به عنوان صدراعظم جمهوری فدرال آلمان (آلمان غربی‌) ناگزیر شد از مقام خود استعفا دهد. با این همه در سمت دبیر اولی حزب سوسیال دموکرات آلمان‌غربی و رهبری اتحاد سوسیال دموکرات‌های جهان باقی ماند و همچنان محبوب بسیاری از آلمانی‌ها در دو سوی دیوار بود.

برانت آنقدر زنده ماند تا شاهد یکی از بزرگترین آرزوهایش، فرو ریختن دیوار برلین باشد. او در جشن شادمانی آلمانی‌های در دو سوی دیوار گفت: «از این پس آنان که جدا اما متعلق به هم بودند، در کنار هم و با همدیگر می‌بالند». وی از آن گروه آلمانی‌ها بود که معتقد بودند برای وحدت دو آلمان نمی‌باید شتاب به خرج داد. او که در عمر فعالیت‌های سیاسی‌اش در طول چهل سال پس از جنگ دوم جهانی، شاهد فراز و نشیب‌های تاریخی بسیاری (همانند آغاز جنگ سرد، تنش‌ها و بحران‌های بزرگ میان دو اردوی شرق و غرب، بهبود روابط بین این دو اردو، و بالاخره فرو ریختن دیوار بود)، وقتی به علت بیماری نمی‌توانست در اجتماع سوسیالیست‌های سراسر جهان در برلین شرکت کند، در پیامی برای این مجمع بزرگ نوشت: «هیچ چیز همیشگی نیست. هر دورانی راهکارهای خودش را طلب می‌کند. اگر بخواهیم درست عمل کنیم، باید راهکارهای به هنگام را در اختیار داشته باشیم». برانت که در صعود دوباره آلمان شکست خورده پس از جنگ و در خاموش کردن تنش میان شرق و غرب، و آرامش در جهان نقش بسزایی دارد، در روزهای آخر عمرش در مصاحبه با یک روزنامه دانمارکی گفت: «در پهنه سیاست، «شخص» مطرح نیست. برای حفظ منافع جمع، ناچارید بسیاری از مسایل شخصی را زیر پا بگذارید. قهر و لجبازی کار کودکان است. باید قلبی بزرگ داشت. همان گونه که نیاز به احترام دشمن داریم، باید برای دشمن نیز احترام قائل شویم».

از نکات مهم زندگی وی، رابطه او با گونترگراس نویسنده آلمانی است. رابطه این دو ابتدا فقط یک رابطه کاری بود، اما به تدریج به دوستی تبدیل شد، مکاتبات شکل گفتگو به خود گرفت و چندی نگذشت که همدیگر را تو خطاب کردند. همکاری این دو در سپتامبر ۱۹۶۱ آغاز شد، در روزهایی که از برپا کردن دیوار برلین چند هفته بیشتر نگذشته بود. برانت شهردار برلین بود و گراس نویسنده جوان و مشهوری که دو سال پیش‌تر نخستین رمانش (طبل حلبی) انتشار یافته بود. برانت که مشتاق گفتگو با روشنفکران بود، در جلسه‌ای از نویسندگان حاضر در جلسه پرسید چه کسی حاضر است با ارائه راهکارهای تازه به او کمک کند، گراس تنها کسی بود که دست بلند کرد و گفت:«من که موجب وحشت شهروندانم»!

برانت که خود روزنامه‌‌نگار ورزیده‌ای بود، از گراس انتظار داشت به عنوان یک ادیب، روح تازه‌ای به زبان سیاسی‌اش بدمد. گراس نیز به سرعت نشان داد به خوبی از عهده این مهم برمی‌آید و از آن پس با جان و دل با سخنرانی‌ها و شرکت در میتینگ‌های انتخاباتی حزب سوسیال دموکرات آلمان به حمایت از این حزب و ویلی برانت پرداخت، به گونه‌ای که وقتی سال ۱۹۶۸ یکی از مهم‌ترین جایزه‌های ادبی آلمان، به گراس چهل و یک ساله تعلق گرفت، ترجیح داد به سخنرانی در کنگره حزب سوسیال دموکرات‌ها برود و همسر خود را برای دریافت جایزه بفرستد.

کتاب «ویلی برانت و گونتر گراس» با نام «مکاتبات» به همت مارتین کولبل در مه ماه 2013 منتشر شد. مروری کوتاه بر این کتاب نشان می‌دهد دو سوم نامه‌ها از گراس و یک سوم آن‌ها از برانت است. گراس در پاسخ به هر نامه برانت اغلب دو و گاهی تا پنج نامه می‌نوشت. لحن نامه‌های او اغلب تهاجمی و کمابیش خشن و پر از باید و نبایدها بود، اما پاسخ‌های برانت کوتاه‌ بودند. گونتر گراس در نامه‌ای به ویلی برانت نوشت: «ویلی عزیز، این توصیه یک دوست است، خواهش می‏کنم رو به جلو استدلال کن و به پشت سر نیندیش و گله و شکایت نکن» و زیر نامه را با عبارت «گونتر گراس تو» امضا کرد. زمانی که حزب سوسیال دموکرات با کسب 8/48 درصد آرا به موفقیت بزرگی در این انتخابات دست یافت، ویلی برانت به تجلیل از سهم گونتر گراس در حمایت از این حزب و کسب این پیروزی پرداخت.

این تنها یک بخش کوچکی از مکاتبات فوق‌العاده میان گونتر گراس نویسنده مشهور آلمانی و برنده جایزه نوبل ادبی سال 1999 و برانت، سیاستمدار حزب سوسیال دموکرات است که برای سیاست رفع تنش به منظور آشتی با لهستان و شوروی در سال 1971 جایزه صلح نوبل را دریافت کرد. بیشترین تعداد مکاتبات در سال‌های ۱۹۶۸ تا ۱۹۷۳ انجام گرفت، سال‌هایی که با رویدادهای سیاسی – اجتماعی مهمی همچون «جنگ ویتنام، جنبش دانشجویی، حمله فلسطینی‌ها به المپیک مونیخ، بحران نفت، رابطه با اسرائیل و زانوزدن برانت در برابر قبر سربازان گمنام در ورشو» و مجموعه‌ای از حوادث دیگر همراه بود.

بازتاب تمامی این رویدادها در مکاتبات پیدا می‌شود. اوج همکاری گراس و برانت در شعار «جسارت برای دموکراسی بیشتر» تجلی می‌یابد که گراس نوشت و برانت در سال ۱۹۶۹ پس از انتخاب به صدراعظمی آلمان در نخستین بیانیه‌ دولت خود اعلام کرد. در مدتی بیشتر از سه دهه یعنی از ابتدای دهه 60 قرن بیستم تا سال 1990 گونتر گراس و برانت با یکدیگر مکاتبه می‌کردند. مضمون بیشتر این نامه‌ها کمک به جمله‌بندی سخنرانی‌های برانت و بیانیه دولتی سال 1969 و نیز سخنرانی‌های سیاسی در نشست‌های سیاسی بود. نقطه عطف این مکاتبات مربوط به دوران صدراعظمی برانت از سال 1969 تا 1974 است و پس از آن این نامه نگاری‌ها کاهش یافت.
 

در سال‌های 1989 و 1990 بود که زاویه دید متفاوت این دو شخصیت نسبت به الحاق سریع دو آلمان سبب جدایی میان آن‌ها شد. در این زمان گراس با در نظر گرفتن مساله کشتار یهودیان مساله اتحاد دو آلمان را رد کرد و از یک کنفدراسیون سخن به میان آورد. حال آن که برانت معتقد بود که گناه یک ملت را نمی توان از طریق یک جدایی همیشگی مقرر شده از میان برد. مارتین کولبل که پیش‌تر در امر ویراستاری دفترچه یادداشت‌های برتولت برشت همکاری داشت، این مکاتبات را با جستجو در بایگانی‌ها گردآوری کرد و موفق شد آن‏ها را در قالب کتابی بیش از 1200 صفحه با عنوان «ویلی برانت و گونتر گراس. مکاتبات» درآورد. این پروژه ادبی در مجموع شش سال به طول انجامید و به غیر از گراس باید بیوه برانت و هیات مشورتی بایگانی ویلی برانت نیز موافقت خود برای انتشار این مجموعه را اعلام می‌کردند. این مکاتبات شامل ۲۸۸ نامه، کارت پستال و تلگراف است که در فاصله زمانی سی و یک سال (۱۹۶۱ تا ۱۹۹۲) نوشته شده‌اند.

در میان سیاست‌مداران آلمانی مشهور است که ویلی برانت در تمامی عمرش به تعداد انگشتان دستش کسی را در آغوش نگرفت و سرد‌ی رفتارش شهره بود. وی یک سال پس از انتخابش به نخست‌وزیری در هفتم دسامبر ۱۹۷۰ برای ادای احترام به قربانیان «شورش گتوی ورشو» و میلیون‌ها قربانی لهستانی جنگ به ورشو رفت. لهستان در جنگ جهانی دوم، بالاترین آمار تلفات انسانی را در سطح جهانی داشت. بعد از گذشت سه دهه از آن واقعه اسف بار تاریخی، ویلی برانت، در ورشو حضور یافت تا دست دوستی به سوی لهستان دراز کند. او در میدان مرکزی ورشو، کنار مجسمه یادبود کشته شدگان جنگ جهانی دوم لهستان به سخنرانی پرداخت. نفس‌ها در سینه حبس بود و نه فقط لهستان، که دنیا چشم بود و گوش تا ببیند و بشنود او چگونه از کشورش اعاده حیثیت می‏کند... (چرا که آلمان‏ها باور داشتند بسیاری از این جنایات توسط کمونیست‌ها رخ داده بود) او کلمه‌ای حرف نزد. به جای رفتن پشت تریبون، با قدم‌های شمرده و آرام به طرف مجسمه یادبود رفت و در برابر آن زانو زد... و دقایقی بعد، در برابر چشمان حیرت زده خبرنگاران و حاضران، در سکوتی سنگین جایگاه را ترک کرد... او به این ترتیب به طور رسمی مسئولیت آلمان را در برافروختن آتش جنگ پذیرفت.

ویلی برانت جایزه نوبل صلح ۱۹۷۱ را به خاطر این حرکت از آن خود کرد و مرد آن سال شد. وقتی بعد‏ها از او علت این حرکت را پرسیدند، پاسخ داد:«آنجا بنای یادبود مردمانی بی‏گناه بود، این که چه کسی مقصر کشته شدن آنها است مهم نیست، مهم این است آنها دیگر در بین ما نیستند. در آن روز او قرارداد ورشو را نیز امضاء کرد که بر اساس آن آلمان از ادعاهای ارضی خود در مناطق مرزی با لهستان چشم پوشید. امروزه، یکی از میادین اصلی ورشو به نام ویلی برانت است و نمای یادبودی او، در حالی‏که زانو زده است، در وسط این میدان به چشم می‏خورد.

از آنجا که سیاست برانت در جهت بهبود روابط با شرق، مورد انتقاد غربی‌ها و حتی برخی از همکاران و دوستانش در آلمان غربی بود، او را متهم کردند که در برابر کمونیست‌ها تن به تحقیر و ندبه و زاری می‌دهد و سیاستش باعث تحکیم سیاست کمونیست‌ها در شرق اروپا و آلمان شرقی می‌شود. دهم دسامبر سال ۱۹۷۱ ویلی برانت جایزه نوبل صلح را دریافت کرد. در بیانیه هیئت ژوری در این باره آمده صدراعظم آلمان به نام مردم این کشور دستش را برای برقراری آشتی میان کشورهای متخاصم دراز کرد. به این ترتیب از ویلی برانت به خاطر سیاست‌اش در رابطه با شرق تقدیر شد؛ سیاستی که در دوران جنگ سرد از تنش‌ها میان شرق و غرب کاست. وی در 8 اکتبر سال 1992 در اونکل آلمان درگذشت.


* Willy Brandt



منابع:
- ویکی پدیا فارسی
http://www.dw.de
http://www1.jamejamonline.ir
http://www.ibna.ir
http://www.tebyan.net

محمود فاضلی



 
  
نام

پست الكترونيك
نظر شما
کد امنیتی

 

13 دي 1392
reza shaker

نشریه بسیار با ارزشی است

 

       تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.